در حالیکه جهان امروز برای تاثیرگذاری بلندمدت و کاهش سطح برخورد نظامی، به سمت تعاملات فرهنگی و دیپلماسی نرم حرکت میکند، ایران با چالشهایی جدی در زمینه دیپلماسی فرهنگی داخلی مواجه است که تأثیر مستقیمی بر موفقیت در عرصه گفتمانسازی فرهنگی در ابعاد بینالمللی گذاشته است. در این مسیر، باید نداشتن سیاست مشخص در حوزه فرهنگ و هنر را مهمترین عامل ایجاد چندپارگی در این حوزه دانست اما بدون شک عوامل دیگری مانند موازیکاری نهادهای متعدد فرهنگی، نبود قوانین پیشرو و اسناد راهبردی برای آینده فرهنگ و هنر کشور و... نیز مهم هستند که در ادامه به مواردی از آنها اشاره میشود:
موازیکاری و نبود مسئولیتهای مشخص در حوزه فرهنگی
یکی از بزرگترین معضلات فرهنگی کشور این است که اساسا چیزی به نام سیاست یا چشمانداز فرهنگی ندارد. بنابراین هر مدیری بر اساس درک شخصی خود از شرایط، که اغلب از خواستگاههای سیاسی و اجتماعی او نشأت میگیرد، در حوزه فرهنگ و هنر تصمیمگیری میکند. ایجاد تغییرات ۱۰۰ درصدی و گاها متناقض در دولتهای مختلف، باعث شده است که سیاستهای بلندمدت فرهنگی شکل نگیرد و طبیعتا فعالان این حوزه نیز اعتماد خود را به بروکراسی فرهنگی از دست بدهند
یکی از انتقادات اصلی به سیستم فرهنگی کشور در دهههای گذشته، موازیکاری و نبود تعریف دقیق از مسئولیت نهادهای مختلف فرهنگی است. این موازیکاریها منجر به هدررفت منابع و کاهش اثربخشی برنامههای فرهنگی شده است. به طور مشخص نهادهای متعددی در حوزه موسیقی، سینما و هنرهای تجسمی فعالیت میکنند که در بسیاری مواقع، هیچ هماهنگی بین آنها وجود ندارد. همین امر نیز سبب شده است که بسیاری از برنامههای فرهنگی نه تنها تأثیر مطلوب و بلندمدت نداشته باشند، بلکه گاهی با یکدیگر در تضاد باشند.
عدم وجود ساز و کار مشخص برای گفتوگو با هنرمندان
بخش دیگری از مشکلات موجود در حوزه فرهنگ و هنر، از عدم وجود ساز و کار مشخص در دستگاههای فرهنگی برای گفتوگو و تعامل با فعالان این حوزهها نشات میگیرد.
هنرمندان به عنوان اصلیترین عاملان تولید فرهنگ و هنر، نیازمند فضای امنی برای بیان نظرات، ایدهها و نقدهای خود هستند که این فضای گفتوگو، به فراخور میزان تعاملپذیری مدیرِ در حال کار، متفاوت بوده است.
سیاستگذاری فرهنگی؟ شاید وقتی دیگر!
یکی از بزرگترین معضلات فرهنگی در ایران، این است که کشور اساسا چیزی به نام «سیاستگذاری فرهنگی» یا «چشمانداز فرهنگی» ندارد که به صورت مدون و جامع تعریف و ابلاغ شده باشد. بنابراین هر مدیری بر اساس فهم و درک شخصی خود از شرایط، که اغلب از خواستگاههای سیاسی و اجتماعی او نشأت میگیرد، در حوزه فرهنگ و هنر تصمیمگیری میکند. این موضوع باعث شده است که با تغییر مدیران و دولتها، سیاستهای فرهنگی به طور کامل دگرگون شود.
تفاوت در سیاستهای فرهنگی با تغییر دولتها
همانطور که تاکید شد، حوزه فرهنگ تاکنون از عدم وجود سیاستبالادستی مناسب و پایدار ضربههای زیادی خورده است. تغییرات ۱۰۰ درصدی در سیاستهای فرهنگی با تغییر دولتها نه تنها موجب سردرگمی هنرمندان شده است، بلکه برنامهریزیهای بلندمدت در این حوزه را نیز غیرممکن کرده است. این تغییرات مکرر طبیعتا باعث عدم اعتماد فعالان این حوزه به سیاستهای فرهنگی میشود که در دهههای مختلف به وجود آمده است؛ برای مثال کافی است تعداد زیادی فیلم و آلبوم موسیقی را به یاد بیاوریم که مجوز آن در یک دولت صادر نمیشود و به فاصله چند ماه از تغییر و تحولات سیاسی، همه مشکلاتشان حل و روانه بازار میشوند!
یک پیشنهاد برای ایجاد رویه گفتوگوی متقابل اصحاب فرهنگ و هنر و مدیران
در کنار تمام این موضوعات، باید یادآور شد که بخش قابل توجهی از اصحاب فرهنگ و هنر فارغ از جناحبندیهای سیاسی آنها، در حال حاضر احساس حمایت مدیران دولتی را ندارد و رویه گفتوگوی مستمر فعالان این حوزه با مدیران، به هر دلیل از دست رفته است. به نظر میرسد پیشنهاد تشکیل شوراهای بازخوانی اسناد بالادستی سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی با حضور هنرمندان تاثیرگذار و نهادهای صنفی در قالب شورای عالی انقلاب فرهنگی و با کمک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، میتواند شروع قوی و موفقی برای ایجاد رویههای گفتوگو بین مدیران و اصحاب فرهنگ و هنر باشد. بدیهی است که این تعامل پیش از ابلاغ این اسناد توسط رییس جمهور، میتواند درصد اجرای موفقیتآمیز آن را به شکل قابل توجهی افزایش دهد.
برگرفته از: ایسنا