از جمله نامدارانی است که به نقاشی ایران اعتبار بخشید اما هیچگاه کامیاب نبود. هوشنگ پزشکنیا را اغلب دوستانش که خود از بزرگان عالم هنر هستند، چنین توصیف میکنند. از نقاشان پس از مکتب کمالالملک و از صاحبنامترین هنرمندان نسل اول مدرنیسم ایران که متاسفانه در زمان حیات به آنچه حقش بود نرسید.
پزشکنیا به نقاش تصویرهای تنهایی و البته طراحی جسور معروف بود. با خطهای شکسته و رنگهای تیره نقاشیهایش، در دهه ۴۰ توانست چند نمایشگاه موفق در پاریس و لندن برپا کند.
اهل جنوب بود و چنانچه جواد مجابی زمانی گفته، «از بسیاری از امکاناتی که در پایتخت وجود داشت بیبهره؛ برای همین خیلی شهرتی پیدا نکرد و آثارش مورد توجه قرار نگرفت.» با این اوصاف در آثار او هویت ایرانی بیشتر از همنسلانش به چشم میآمد و مضمون آثارش تحت تأثیر مردم تهیدستی بود که به شیوه قدیمی صبورانه زندگی را تحمل میکردند.
نجف دریابندری هم با تاکید بر جایگاه قابل تامل پزشکنیا در هنر نقاشی در ایران، تاکید کرده بود، «هوشنگ پزشکنیا یکی از سه ـ چهار هنرمندی بود که در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ تصویر نقاشی جدید را به ایران وارد کردند. آن مقدار شناخت و آگاهی که امروز در فضای هنری ما وجود دارد ناچار تا حدی مرهون کوشش آنهاست، اما پزشکنیا پیش از مرگش در سال ۱۳۵۱، سالها بود که در انزوا زندگی میکرد.»
به گزارش ایسنا، چنانچه میگویند در ۱۰ سال پایانی زندگی، نه نمایشگاهی برپا میکرد، نه سفارش میگرفت و نه حتی حاضر به فروش کارهایش میشد. به این ترتیب نسل جوانتر هنرمندان و هنردوستان یا اصلا از وجود این نقاش بیخبر ماندند یا رفتهرفته او را فراموش کردند.
از معروفترین توصیفات درباره این هنرمند برجسته، جملاتی است که ابراهیم گلستان درباره شب مرگ پزشکنیا نوشته است. «از نیمه شب گذشته بود به من خبر دادند هوشنگ مرده است. بابک فرزندش خبر آورد. یک چند لحظه بعد که در کوچه رفتم میدانستم کاری نمیتوانم کرد جز، شاید، دلداری به بچههایش یا کارهای باطل دیگر. در باز بود. این دستگاه که بیبرق بیکاره ست. فرزندانش که در اتاق جلو تا مرا دیدیند گریه سر دادند هوشنگ را نشان دادند. از دور در نیمه تاریکی میشد دید آرام خوابیده است، مرده است، دیگر نیست...»
هوشنگ پزشکنیا در سال ۱۲۹۶ در تهران به دنیا آمد. خانوادهاش او را برای تحصیلات به مدرسه نظام فرستادند. در سال ۱۳۱۶ توانست مدرک تحصیلی خود را در رشته تاریخ و جغرافیا از دانشسرای عالی دریافت کند.
او در سال ۱۳۲۱ به استانبول رفت و در «هنرکده استانبول» ثبت نام کرد و زیر نظر لئوپولد لوی تحصیلات خود را در رشته نقاشی آغاز کرد و رؤیای همیشگیاش را تحقق بخشید.
پزشکنیا در سال ۱۳۲۵ به ایران بازگشت و به استخدام شرکت نفت درآمد و همزمان با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز، رابطه دوستانهای پیدا کرد. زندگینامه او به قلم ابراهیم گلستان از بهترین نمونههای تذکرهنویسی مدرن ایران محسوب میشود که در کتاب گفتهها به چاپ رسیده است.
در سالهای اخیر (۱۳۹۵) هم کتاب «سایه پدربزرگم»، شرح حالی از زندگی هوشنگ پزشکنیا، نقاش و هنرمند مدرن ایرانی در گالری شیرین رونمایی شد. این کتاب به کوشش سحر خلخالیان، نقاش و نوه این هنرمند و به همراه مقدمههایی از ابراهیم گلستان، نجف دریابندری و علی بختیاری روانه بازار کتاب شد.