بیراه نیست اگر بگوییم در روزهای اخیر، حمله گسترده گروههای تروریستی به رهبری تروریستهای تحریرالشام به سوریه و به طور خاص شهر راهبردی حلب، بخش اعظم توجهات رسانهای و تحلیلی در سطح منطقه غرب آسیا را به خود جلب کرده است. در این راستا، گروههای تروریستی که با حمایت آشکار و پنهان اسرائیل و ترکیه دست به کنشگری میزنند، توانستهاند بر شهرحلب و استان ادلب مسلط شوند و البته که در محورهای گوناگون نیز در تلاش برای پیشرویهای بیشتر هستند و گزارشهای مختلفی هم در این زمینه مطرح میشود.
نظریه سازهانگاری؛ رونمایی از یک تصور اشتباه
نظریه سازه انگاری در حوزه روابط بین الملل بر ساختارهای بین الاذهانی و نقش آنها در شکل دهی به قواعد و هنجارها تاکید دارد. این نظریه آنطور که «الکساندر ونت» از تئوریسینهای اصلی آن مطرح میکند، تا حد زیادی معطوف به ادراکات ذهنی است که کنشگران حاضر در عرصه بین المللی از یکدیگر دارند. ادراکاتی که مبنایی برای شکل دهی به رفتار دولتها و بازیگران مختلف میشوند.
حال در این نقطه، به نظر میرسد که بشار اسد رئیس جمهور سوریه یک اشتباه بزرگ را انجام داده است. وی به تعهدات ادعایی ترکیه در قالب نشستهای بین المللی و منطقهای مبنی بر اینکه حاکمیت ملی سوریه را به رسمیت خواهد شناخت و گروههای مورد حمایتش را مهار میکند اعتماد کرد. در عین حال، تروریستها در شمال سوریه؛ و به طور خاص در ادلب مدتها با حمایت ترکیه فضایی مساعد و آرام جهت رشد و نمو پیدا کردند و توانستند حمله جاری را ساماندهی کنند.
از این رو، اینطور نظر میرسد که خوانش سوریه و به طور خاص رئیس جمهور این کشور از رویکرد ترکیه و تروریستها در شمال سوریه غلط بوده است. همین ادراک ذهنی غلط هم سبب شده تا یک برونداد پرهزینه که همان اشغال مجدد حلب توسط تروریستهاست، رنگ واقعیت به خود بگیرد. خوش بینی در معادلات کلان سیاسی و راهبردی در منطقه خاورمیانه جایگاه چندانی ندارد. شاید بتوان این مساله را نقطه ضعف بزرگ نظام سیاسی سوریه در مواجهه آن با ترکیه و گروههای تروریستی مورد حمایت این کشور ارزیابی کرد.
نظریه واقع گرایی؛ بازی با حاصل جمع صفر و تمام!
شاید اصلیترین عرصه در سیاست بینالملل که در قالب آن بتوان بنیادهای نظریه واقع گرایی روابط بین الملل را همچنان به نحوی پررنگ دید، خاورمیانه باشد. در این منطقه است که تضمین بقا و بیشینه سازی قدرت، یک اولویت جدی برای دولتهاست. سالهاست که در این منطقه شاهدیم همکاری میان کنشگران مختلف دوامی نمییابد و بازیگران گوناگون به دنبال به حداکثر رساندن دستارودهای خود حتی به قیمت حذف دیگران هستند. اکنون در مورد تحولات تازه در سوریه نیز معادلهای متفاوت را شاهد نیستیم. تروریستهای تحریرالشام و حامیان آنها، به دنبال آن هستند که تا میتوانند نظام سیاسی سوریه را تضعیف کنند.
هیچ بعید نیست که ترکیه و اسرائیل که هر دو از اقدامات تروریستها در خاک سوریه نفع میبرند، نوعی تقسیم کار پنهانی را نیز با محوریت کشور مذکور در پشت پرده انجام داده باشند. ترکیه از یک سو در راستای تفکرات نوعثمانی گری اردوغان سعی دارد دامنه نفوذ خود در منطقه را توسعه بخشد و مرزهای مشترکش با سوریه را بیش از پیش تحت کنترل داشته باشند و اسرائیل هم سعی دارد با ناامن کردن سوریه، از یک سو خطوط تدارکاتی محور مقاومت را تضعیف کند و از سوی دیگر، توجهات بینالمللی را از فشارها بر خود در طی تحولات بیش از یک سال اخیر بردارد و یک فضای تنفس تازه را برای تل آویو ایجاد کند.
نظریه انتقال قدرت؛ دمشق، ضلع سوم مثلث تایپه و کیِف
در نهایت باید گفت که تحولات جاری در سوریه، از منظر نظریه انتقال قدرت و به طور خاص نظامهای منطقهای و کلان حاکم بر سیاست بین الملل نیز از قابلیت تحلیل و ارزیابی برخوردار است. در سالهای گذشته، بازیگران ناراضی از نظام بین الملل غربگرا، اقدامات زیادی را در راستای تضعیف نظم بین المللی موجود جهان انجام دادهاند. آنها خواهان ایجاد سازوکارهای عادلانهتری هستند که متناسب با قدرت آنها، برایشان مزایا و منفعت به همراه داشته باشد. ایران، روسیه، چین، کره شمالی و البته طیف قدرتهای بریکس، از جمله اصلیترین بازیگران ناراضی از وضع موجود در عرصه نظام بین الملل هستند.
حال ناآرامیها در سوریه، از منظر کلان منطقهای و راهبردی، به معنای حضور طیفهای متنوعی از بازیگران در درگیریهای کشور مذکور خواهد بود. اسرائیل، ترکیه و مجموعه غرب به طور مطلق و حداکثری قادر نخواهند بود دستورکارهای مطلوب خود را علیه سوریه به یپش ببرند، زیرا ایران، چین و روسیه، از دست رفتن سوریه را بر نمیتابند. آنها با علمِ به موقعیت راهبردی سوریه، تمام توان خود را برای محقق نشدن چشم اندازهای مطلوب جریانهای مخالف با خودشان در سوریه در دستورکار قرار خواهند داد.
برگرفته از: فرارو