سید محمد کاظم سجادپور- تحلیلگر سیاسی
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ ایالات متحده آمریکا، شگفتیهای فراوانی آفرید و شگفتیهای بیشتری بعد از اعلام کابینه احتمالی او در حال آفریدن است. در مورد این انتخابات و ریاست جمهوری جدید دونالد ترامپ رسانهها، محافل سیاسی و آنچه از آنها به عنوان جامعه تحلیلگران یاد میشود، سرگرم تجزیه و تحلیل روند نتایج و پیامدهای انتخابات هستند.
نگاهها و نحوه تجزیه و تحلیلها با یکدیگر متفاوت و زوایای علمی و تجربی برای فهم آنچه در آمریکا گذشت، به کار گرفته میشود. تجزیه و تحلیلهای اقتصاد محور، بررسیهای جامعه شناختی و چشماندازی فرهنگی در این میان توضیحات و تبیینهای قابل توجهی از پدیده مزبور میدهند، اما آنچه شاید تا حدودی متفاوت بود و توان پرتوافکنی بر پویائیهای انتخابات آمریکا داشته باشد، نگاه روانشناسانه میباشد. بدین معنی که با زاویه دید روانشناسی سیاسی به تمام مراحلی که در این انتخابات گذشت، نگاه شود و این پرسش طرح گردد که چگونه میتوان انتخابات آمریکا را مورد خوانش روانشناسانه قرار داد؟
در پاسخ روانشناسی سیاسی را میتوان در سه بستر مورد استفاده قرار داد و نسبت آن سطوح را با انتخابات آمریکا سنجید: «وضعیت روانشناسانه در سطح جهانی و نسبت آن با انتخابات آمریکا» و روانشناسی سیاسی جامعه آمریکا در رأی دادن به ریاست جمهوری ترامپ و روانشناسی سیاسی ریاست جمهوری منتخب در سطح فردی. اما ابتدا باید یادآور شد که گرایش غالب در تجزیه و تحلیلهای سیاسی، روش عقلانی و محاسبه سود و زیان است. یعنی این پدیده غالب است که رفتار سیاسی افراد، عقلانی بودند و در همه امور زندگی من جمله مسائل سیاسی افراد عقلانیت را مبنا قرار میدهد و این خود مبنای رفتار انتخاباتی هم میشود.
در حالی که روانشناسان سیاسی، این نگرش عقلانیت محور در تجزیه و تحلیل را مورد تردید قرار داده و معتقدند که رفتار سیاسی انسان احزاب و سازمانها، دولتها و حتی مناطق مختلف جهان متأثر از عوامل غیرعقلانی ـ مانند هیجانها، احساسات، عواطف، نظامهای ارزشی متفاوت و هویتهای پرداخته شده براساس تصورات میباشد. لذا عصبانیت، احساس توانائی و ناتوانائی،خشم و خشنودی، احساس تعلق و وابستگی به گروهها و جریانها برای غلبه بر ناامنی، پیشران مهم و سرنوشت سازی در رفتار سیاسی در همه سطوح است .
مردم دنیا، این احساس را دارند که امور روزمره به خوبی پیش نمیرود؛ نگرانیها فراوان و چندلایهاند. اغراق نخواهد بود که گفته شود با پدیده «جهانی شدن عصبانیت» روبرو هستیم. این احساس غالب جهانی است که شامل ایالات متحده میشود علت عصبانیت مردم در گوشه و کنار گیتی متعدد است ولی بیتردید، نابرابریهای عمیق، شکافهای گسترده اقتصادی و اجتماعی، اثرات به هم پیونددهندگی تکنولوژی ارتباطات و لحظهای شدن جهان در ایجاد این شرایط موثرند و آمریکا هم از این قاعده مستثنی نیست و در چنین بستری فراگیر و جهانی است که ترامپ، مظهر نماد و خشم از شرایط جاری میشود و از این حس سرخوردگی برای مقاصد سیاسی خود بهره میگیرد .در سال ۲۰۰۸، علوم سیاسی دان فرانسوی، کتابی با عنوان «ژئوپلتیک احساسات» چگونه فرهنگ ترس، تحقیر و امید، جهان را شکل دوباره میبخشد! منتشر ساخت که بیتردید در فهم جهان امروز موثر است. او بیان داشت که دیگر نمیتوان ژئوپلتیک سنتی جغرافیا بنیاد را صددرصد توضیح دهنده سیاست بینالملل قلمداد کرد، بلکه جهان بر سر منطقه احساسی تقسیم شده است و در هر منطقهای احتمال غلبه دارد در غرب احساس ترس از دست دادن موقعیت برتری در خاورمیانه و شمال آفریقا، احساس تحقیر از رفتاری که نسبت به آن منطقه شده است و در شرق آسیا به خاطر موفقیتهایی که از نظر اقتصادی به دست آوردهاند، احساس امیدواری حاکم است هر چند که با تمام سخنان وی نمیتوان موافق بود ولی سهم او در حساس ساختن ما به اهمیت عنصر احساسات در سیاستهای منطقهای و بینالمللی جدی و در خور توجه بوده و هنوز ارزش تحلیلی دارد.
ترس و ناتوانی همزاد و زوجی روانی و عصبی از او در عین حال که از عصبانیت مردم آمریکا سخن میگفت و حس ناتوانی آنها را مورد شناسائی قرار میداد، از امکان دوباره توانمند شدن سخن گفت. بستهبندی روانی و منظومه احساسی مورد استفاده ترامپ در سطح ملی و همچنین ویژگیهای روانشناسانه فردی او در پل زدن یعنی حس ناتوانی و ایجاد امید به توانائی بازگشت به دوران با شکوه، از طریق مردی قدرتمند، نیاز به دقت و بررسی بیشتر دارد که در نوشتار بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی