ستاره صبح-
کلانشهر، شهر مدرن، جهان شهر و... اصطلاحاتی هستند که شاهدیم برخی مدیران شهری در خطابشان نسبت به شهرهای پرجمعیت ایران استفاده میکنند. به نظر شما استفاده از واژگان درست و مبتنی بر دانش شهرسازی و مدیریت شهری برای معرفی شهرها دارای چه اهمیتی است؟ همانطور که در پرسش شما به اهمیت شناخت و معرفی صحیح شهرها اشاره شده، هر یک از واژههای مورد استفاده برای معرفی شهرها از تعاریف مخصوص به خود برخوردار است. هرچند که تعاریف و عناوین موجود نیز مورد مناقشه اندیشمندان هستند و بدینصورت نیست که اجماعی مطلق بر روی تعاریف موجود وجود داشته باشد. به طور کلی این تعاریف در محافل آکادمیک مورد استفاده قرار میگیرد تا وضعیت و تصویری از یک شهر را ارائه کنند. در تعاریف مختلف «متروپلیس»، «متروپلیتن»، «مگالوپلیس»، «مگاسیتی»، «وورد سیتی» و «گلوبال سیتی» داریم که این عبارات برای وضعیتهای خاصی در ادبیات علمی مباحث مطالعات شهری به کار گرفته میشود. عدم دقت در این واژهها و به کار نبردن آنها در جای درست تصویر غلطی از شهر ایجاد خواهد کرد. زیاد شنیدهایم که تهران شهری جهانی است و باید اینگونه و آنگونه باشد، در حالی که علیرغم متداول بودن این واژه، به کار بردن آن برای معرفی و شناخت تهران درست نیست.
نظر شما درباره استفاده از واژه «مدرن» چیست؟ آیا نوع بافت و ساختار شهر است که باعث مدرن شدن آن میشود یا این عنوان به زیرساختهای ارتباطی شهر و دیگر مسائل بازمیگردد؟ این واژه هم تعابیر مختلفی دارد و در ادبیات علمی در حوزههای مختلفی به کار برده میشود. اگر مفهوم مدرن و مدرنیته را به صورت مفهومی خطی برداشت کنید، تصوری که در ذهن ایجاد میشود حرکت به سمت و سوی داشتن شهری لوکس است. در حالی که اگر مدیریت شهر به گونهای باشد که سمت و سوی زیست پایدار داشته باشد، یعنی شهری با شرایط زیستی مناسب برای نیازهای انسان قرن بیستم، یک شهر مدرن خواهد بود. هرچند که شاید در چنین برداشتی از شهر، تصویر لوکسی دیده نشود و تفکر عامیانه چنین شهری را مدرن نداند، اما در ادبیات و دانش مطالعات شهری، شهری که بتواند کیفیت زیستی پایدار و مبتنی بر رفع نیازها برای انسان ایجاد کند و حیات زیستی انسان را در راستای عدم صدمه به محیط زیست تأمین کند، در مناسبات اجتماعی و اقتصادی جدید، شهری مدرن خواهد بود.
نگاهی به شهرهای توسعهیافته در جهان نشانمی دهد که این شهرها از مدیریتی یکپارچه و مبتنی بر دانش بهره میبرند. به نظر شما مدیریت یکپارچه شهری چه مزایایی دارد؟ مدیریت یکپارچه گفتمان علمی و آکادمیک روز است. چه در حوزه سیاست و چه در حوزه اندیشمندان، تأکید بسیاری بر این مطلب میشود. جهان به ما نشان داده که مدیریت شهری باید به سمت مدیریت یکپارچه حرکت کند و این اختیارات از سمت دولت به حوزه محلی واگذار شود. البته باید توجه داشت که اگر مدیریت یکپارچه در خلأ وجود نهادهای مدنی و دموکراتیک پرقدرت اجرایی شود، ممکن است آشفتگی و هرجومرج به بار آورد. اگر اختیارات به طور کامل به نهادهای شهری واگذار شود، مادامی که نهادهای مدنی و درواقع سازمان اجتماعی منسجمی وجود نداشته باشد و یا در صورت وجود ضعیف باشد، فضاهای شهری مورد تاختوتاز قرار خواهد گرفت؛ چراکه اساساً کنترل و نظارتی بر نهادهای مدیریت شهری وجود ندارد.
به نظر شما مصرفگرایی و تجاری شدن عرصههای خصوصی شهری و شهروندان تا چه اندازه در ایران ظهور و بروز داشتهاند؟ در ایران مدیریت شهری و مدیریت ملی راهبردهای درستی برای تولید نداشتهاند؛ در نتیجه نگاه به ظرفیتهای درونی رها میشوند و این جریان غالب جهانی خواهد بود که درباره آنها تصمیم میگیرد. در شرایطی که مسئولان از اقتصاد مقاومتی و تولید ملی صحبت میکنند، اما شاهدیم که مجوزهای فراوانی برای بازتولید شبکه مصرف جهانی در شهرها صادر میکنند. برای نمونه میتوان به مراکز خریدی مانند «مال»ها که برندهای بینالمللی را عرضه میکنند، اشاره داشت. متأسفانه اقتصاد ملی، تولید ملی و مسئله اشتغال با وجود آنکه در صدر گفتهها و شعارهای مسئولان قرار دارد، اما صدور مجوز برای تسهیل ورود و فروش محصولات برند و خارجی رویه دیگری را در سیاستهای جاری نشان میدهد. افزایش استفاده از محصولات و برندهای جهانی که از هویت و فرهنگهای دیگری تغذیه میکنند، سبک زندگی و سازمان اجتماعی را به سمت و سویی خواهد کشاند که دچار سرگشتگی هویتی شوند.
نظر شما در ارتباط با ریشههای «حاشیهنشینی» چیست؟ این بحث بسیار پیچیده است. سرازیر شدن انسانها به شهرها برای رسیدن به وضعیتی اندک مطلوبتر از شرایط زیستی پیشینشان و استفاده از مزایای سرمایه در قالب مشاغل خدماتی سطح پایین و اسکان در حاشیه شهرها پیچیدگیهای فراوانی دارد. نکتهای که در این ارتباط باید بدان توجه داشت این است که پیش از آنکه بخشی از مردم در قسمتی از کالبد شهری حاشیهنشین شوند، این سازمان اجتماعی است که آنها را حاشیهنشین کرده است. متأسفانه در برنامههایی که برای اداره شهرهای ما در نظر گرفته شده، تلاشی جدی صورت نگرفته تا در سازمان اجتماعی طرد شدگی وجود نداشته باشد. این سازمان فضایی انعکاس همان سازمان اجتماعی ماست که به صورت حاشیهنشینی در شهرها خود را نشان میدهد. زمانی که در سازمان اجتماعی نابرابری به امری معمول بدل شود، در سازمان فضایی و کالبدی شهری نیز باید انتظار ظهور و بروز آن را کشید. به عقیده من نخستین و مهمترین راهکار حل این معضل، توجه به زیرساختهای اقتصادی کشور است. باید اقتصاد را از وضعیت موجود متحول کرد و در برابر گفتمان اقتصادی غالب که سمت و سوی خصوصیسازی و به گفته برخی خاصیت خصولتی دارد، ایستادگی کرد. من مخالف خصوصیسازی به شکل مدرنیته و به شکلی که در کشورهای پیشرفتهای چون آلمان رخ داده، نیستم. به نظر من خصوصیسازی زمانی در حوزه اقتصاد پاسخگو خواهد بود که نهادهای مدنی پر قدرت و دموکراتیکی در جامعه و شهرها شکل گرفته باشند. پس باید به سمت تقویت نهادهای دموکراتیک و مدنی بازگردیم و گفتمان غالب اقتصادی را تغییر دهیم. در جهان تجارب خوبی در این زمینه وجود دارد. نمونههایی مانند کشورهای اسکاندیناوی و آلمان میتوانند راه گشای بسیاری از معضلات کنونی کشور باشد. مدلهای سوسیالدموکراسی به گونهای به تنظیم مراودات و رفتارهای اقتصادی میپردازند که سازمان اجتماعی کمترین وضعیت حاشیهای را به خود میبیند. زمانی که وارد شهر «اسلو» یا «هلسینکی» میشوید با صحنههای اختلاف طبقاتی در فضاهای شهری مواجه نخواهید شد؛ چراکه این حاشیهنشینی در سازمان اجتماعی آنها شکل نگرفته و جایگاهی ندارد. طبقه متوسط در این مدل از کشورها بسیار فربه و قوی است؛ بنابراین فضاهای شهری در وضعیت عدالت اجتماعی قرار دارند. عدم استفاده از این مدلهای جهانی ما را در آینده نزدیک با بحرانهایی در حوزههای مختلف امنیتی و چالشهای زیستی و شهری روبرو خواهد کرد. تأکید و توصیه من بر این است که دانشگاهها، حوزههای علمی، مراکز راهبردی و مطالعاتی ما تغییری اساسی و ریشهای در گفتمان مسلط اقتصادی فراهم کنند و خصوصیسازی را همراه با تقویت و ایجاد نهادهای مدنی و دموکراتیک ادامه دهند. متأسفانه بیشتر اقتصاددانهای راست به این مسئله به صورتی یک طرفه تأکید دارند و از جانب دیگر آن غفلت ورزیدهاند. باید به عدالت اجتماعی در سازمان ملی توجه بیشتری شود. سازمان فضایی با اختیارات و مدیریت یکپارچه تمرکززدایی و بردن فرصتها به سمت شهرهای دیگر و کمک به کیفیت زندگی در شهرهای دیگر عدالت فضایی را در کل کشور اجرا خواهد کرد. به طور مشخص عرض میکنم که سواحل مکران و جنوب سیستان و بلوچستان در حال خالی شدن از جمعیتاند و ما نتوانستهایم در آن منطقه فضاهای زیستی جدید و سرمایهگذاریهای نوینی را ایجاد کنیم. روزبهروز کیفیت زندگی در آن مناطق افت کرده و آنها به سوی شهرهای بزرگ و تهران سرازیر میشوند که در نهایت منجر به شکلگیری حاشیهنشینیهای گستردهتر خواهد شد.