کد خبر : 750011 تاریخ : 1404/6/12 - 02:10
پیروز رودباری- پژوهشگر آزاد لیبرتارین نمایی بابک زنجانی در خبرها بابک زنجانی را می‌دیدم، جولان می‌داد و بانک مرکزی را تهدید می‌کرد... بسیاری مخاطبان از او حمایت و ستایش می‌کردند و فصل مشترک آنها این مفهوم بود که او مردی با استعدادهای اقتصادی بالاست و مثلا از نبوغ او باید برای ترمیم اقتصاد مملکت استفاده کرد و ... نمی‌خواهم اصطلاح "ملت مخبط" را به کار ببرم زیرا این زیاده روی‌ست اما واقعیت آنست که او بزودی جایگاه جدید خود را در جامعه باز خواهد یافت ، بدون آنکه در حافظه اجتماعی ما به خاستگاه رازآلود این محکوم به فساد اقتصادی پرداخته شود.

بابک زنجانی فردی معلوم‌الحال است و البته موضوع بحث ما نیست، موضوع، مبحث مهم‌تری‌ست که در دنیای اطراف ما در حال وقوع است.دو سالی می‌شود که مردی با خودنمایی و آرایش چهره خاص، که البته با ادبیات رادیکال هم سخن می‌گوید به صحنه سیاسی دنیا وارد شده است:
خاویر میلی رئیس‌جمهور جنجالی آرژانتین.داستان پر آب چشمِ کشوری که با اقتصادی بسیار نزدیک به حد ایالات متحده وارد قرن بیستم شد، خیلی پیشتر از آنکه برزیل، رقیب و همسایه‌اش، وارد چرخه اقتصاد نوین شود.
آرژانتین در سه دهه اول سده بیست دوران درخشانی را تجربه کرد تا اینکه سر و کله تئوریهای سوسیالیستی نوظهور اروپایی در آمریکای جنوبی پیدا شد و اتمسفر سیاسی و اجتماعی آنجا را تحت تأثیر قرار داد، و شد آنچه نباید می‌شد.
همزمان با جنگ جهانی دوم، پرزیدنت پرونِ دوست داشتنی با کاریزمای "لعنتی‌"اش ظهور کرد و سپس پوپولیسم، فردگرایی، سوسیالیسم ناقص، مریدسالاری و رفیق بازی .... و نهایتاً، ابر تورم..
و بازی تا آمدن دولت سرهنگ‌ها در دهه هفتاد ادامه داشت.
جنگ فالکلند (مالویناس) عیار توخالی آنها رانمایاند و سیلی سخت مارگارت تاچر آرژانتین را از خواب غفلت بیدار کرد، اصلاحات در دوره کارلوس منم شروع شد و توسط وزیر اقتصادش "دومینگو کاوالو" قهرمان اصلاحات اقتصادی آغاز شد اما ریشه‌های بحران عمیق‌تر از انچه بود که تصور می‌شد.
او قیمت ارز را سالها ثابت نگهداشت، در نتیجه اقتصاد غیر رقابتی گردیده و منابع کشور بلعیده شد و بسراغ استقراض جهانی رفت و ابرتورم بار دیگر به سراغ آن‌ها آمد.
اینک خاویر میلی آمده است، با اره برقی معروفش..!
یک اقتصاد دان لیبرتارین که اولین نمونه عینی این اندیشه را در دنیا پیاده می‌کند.
اکنون پس از دو سال آرژانتین صد میلیارد دلار مازاد بودجه دارد و بعد از هشتاد سال سرگردانی برای اولین بار تورم صفر را تجربه میکند، و تعزفه‌ها و مالیاتها بتدریج کم و کمتر می‌شود. برخی او را شبیه ترامپ می‌دانند اما او کاملا متفاوت است.میلی یک‌ لیبرتارین است.
ترامپ اما حتی با لیبرال‌ها هم کنار نمی‌آید تا چه رسد به لیبرتارین‌ها، چرا که در واقع اقتصاد مورد علاقه ترامپ نوعی سرمایه‌داری مرکانتلیستی (استعماری-غارتی) است، چیزی که بین قرن پانزده تا هجدهم بنای اقتصاد کشورهای اول دنیا را تشکیل می‌داد و تصور می‌شد سال‌هاست که مرده است (البته به لطف ترامپ دوباره در حال زنده شدن است!)
لیبرتارینیسم را می‌توان نسخه افراطی‌تر و پیگیرتر لیبرالیسم کلاسیک دانست. این مکتب در قرن بیستم میلادی قدرت گرفت.
ضروریست که بدانیم آرمانشهر لیبرتارینیسم در صحنه واقعیت حضوری مفهومی (Conceptual) است و امکان تحقق عینی (بصورت مطلق) نخواهد داشت.
با این حال دولت‌هایی توانسته‌اند تا حد زیادی به آن نزدیک شوند، رواندا (با توسعه عجیب و غریب خود) و موریس در آفریقا، شیلی در آمریکای جنوبی و استونی در بالتیک نمونه‌هایی عینی از تجربه ایجاد تعادل بین مالکیت خصوصی، بازار آزاد، دموکراسی و نظم اجتماعی نشان داده‌اند، که البته برخی از انها فقط لیبرتارین اقتصادی هستند و در حکومت اقتدارگرا.
دنیا بسرعت در حال تغییر است، و عدم موفقیت در ادراک لزوم آزادسازی اقتصاد از قید مقررات سختگیرانه، موجود موجب تضعیف ملتهاست، ژاپن یک درس عبرت مشخص است که بیست سال است منحنی رشدش فقط یک خط صاف افقی‌ روی دستگاه الکتروکاردیو گراف است..! و اما در باره کشور ما که هنوز در کوره راه‌های غبار آلود به‌دنبال منجی مثل (بابک زنجانی‌) است، باید گفت که با این رویه، داشتن (گنج قارون، صبر ایوب و عمر نوح) هم یک سانتیمتر به رشد اقتصادمان کمک نخواهد کرد. ظهور ناگهانی بابک زنجانی در رسانه و نمایش اولترا راستِ لیبرتارین نمای او در اقتصاد منجلابی ایران نعل وارونه زدن است.