منتقدان متوجه نیستند در کنار چه کسانی ایستادهاند؟ وقتی بیانیه جبهه اصلاحات به جای نقد منصفانه، با واژگانی مثل «خیانت»، «پاسگل به دشمن» یا «بیمسئولیتی در شرایط جنگی» نواخته میشود، نتیجهاش روشن است، تقلیل یک گفتوگوی ملی به پرونده امنیتی، کنار زدن گفتمان اصلاحطلبی و نشاندن آن در جایگاه «ستون پنجم» و تکرار عین ادبیات کیهان شریعتمداری و بیانیهخوانیهای جواد لاریجانی. کسی که چنین میکند، حتی اگر نام خود را اصلاحطلب بگذارد، در عمل همسنگر اقتدارگرایان امنیتی است. اصلاحطلبی، مقابل امنیتیسازی تعریف میشود. اصلاحات، بهمعنای بازگرداندن سیاست از دست دستگاههای امنیتی و نظامی به دست جامعه است. وقتی منتقدان بیانیه با همان منطق امنیتیها عمل میکنند، عملاً خود را از اردوگاه اصلاحطلبی خارج کردهاند. اصلاحطلبی با «عقلانیت سیاسی» و «گشودن راه تغییر راهبردی» تعریف میشود، نه با تکرار برچسبهایی که سالهاست برای بیاعتبار کردن اصلاحطلبان استفاده میشود. خب بفرمایید پاسگل واقعی به کیست؟ اگر کسی امروز میخواهد نشان دهد که اصلاحطلبان کنار اسرائیل و آمریکا ایستادهاند، باید پاسخ بدهد، کدام جریان داخلی از این ادبیات بیشتر سود میبرد؟ آیا این کمک به جامعه مدنی است یا کمک به نهادهای امنیتی برای سرکوب آن؟ آیا این تقویت گفتوگوی ملی است یا سوزاندن آخرین رشتههای اعتماد؟ در واقع، پاسگل به اقتدارگرایان را همین «منتقدان مدعی اصلاحطلبی» میدهند، نه بیانیهای که راه بازگشت به مردم و توسعه سیاسی را پیشنهاد میکند.
آدرس غلط دوستان ما هم آدرس غلط میدهند و هم در جای غلط میایستند. سمت درست تاریخ این جغرافیا کجاست؟ تاریخ اصلاحات در ایران نشان داده است که هر بار اصلاحطلبان به دام امنیتیسازی افتادند و برای «حفظ ظاهر در شرایط خاص» سکوت کردند، شکست خوردند. از سال ۷۸ تا ۸۸ و پس از آن، همیشه «حفظ مصلحت امنیتی» بهجای «ایستادگی راهبردی» نتیجهای جز حذف اصلاحطلبی نداشت. اصلاحات فقط زمانی معنا دارد که بتواند بر فراز منطق امنیتی بایستد و گفتمان دموکراسی، قانون و آشتی ملی را نمایندگی کند. به همین دلیل است که میگوییم امروز منتقدانی که با برچسبزنی و امنیتیسازی به سراغ جبهه اصلاحات میروند، سمت اشتباه تاریخ را انتخاب کردهاند؛ همان جایی که حسین شریعتمداری سالهاست در آن نشسته است. بیانیه جبهه اصلاحات نه تنها فول درشت نبود که فول درشت روشی است که برخی مدعیان اصلاحطلبی در پیش گرفتهاند. مصادره پروژه «وفاق ملی» به اصلاحات میلی متری، امنیتیسازی گفتمان اصلاحی و ایستادن در کنار اقتدارگرایان به اسم اصلاحات. اگر اصلاحطلبی بخواهد باقی بماند، باید مرز خود را با این منطق روشن کند. وگرنه فردا که تاریخ داوری کند، جایگاه عدهای از رفیقان کنار حسین شریعتمداریها و جواد لاریجانیها ثبت خواهند شد، نه در صف اصلاحطلبان. منتقدان محترمی که بیانیه را نقد کرده و مدعی شدهاند که در شرایط جنگی، اصلاحطلبی نباید از مطالبات ساختاری سخن بگوید. در تله چند مغالطه اساسی افتادهاند.
توسعه سیاسی *مغالطه جنگمحور کردن همهچیز. بله، ایران در شرایط تهدید خارجی است. اما آیا معنایش این است که جامعه و سیاست داخلی باید تعلیق شود؟ تجربه جهانی نشان داده که پایدارترین امنیت، محصول توسعه سیاسی و مشارکت اجتماعی است، نه فقط بسیج نظامی. آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم امنیت خود را نه از تانک و موشک، بلکه از بازسازی سیاسی و اقتصادی گرفتند. آفریقای جنوبی از دل بحران امنیتی و تهدیدهای داخلی بیرون آمد چون شجاعت داشت ساختار سیاسیاش را اصلاح کند. نادیده گرفتن اصلاحات ساختاری به بهانه جنگ، همان مسیری است که ایران را در چهار دهه گذشته به نقطه «انباشت بحران» رسانده است. *مغالطه تحریف معنای اصلاحطلبی. دائم مینویسند اصلاحطلبی یعنی «تغییر تدریجی درون سیستم، نه علیه آن». دقیقاً! و این همان چیزی است که بیانیه جبهه اصلاحات بر آن تأکید دارد، آزادی زندانیان سیاسی، اصلاح صداوسیما، پایان دادن به دخالت نظامیان در اقتصاد، بازگرداندن انتخابات به مسیر واقعی و ابتکار عمل و تقویت دیپلماسی. کدام یک از اینها «براندازانه» یا «علیه سیستم» است؟ برعکس، اینها تنها راههایی هستند که سیستم را از فروپاشی نجات میدهند. *مغالطه یکدستسازی حاکمیت و مردم در «وضعیت جنگی». مقایسه مردم امروز ایران با مردم شوروی در جنگ جهانی دوم، قیاسی معالفارق است. در آن زمان، اتحاد ملی محصول رهبری سیاسی مشروع بود، هرچند با هزینههای سنگین. امروز مسئله اصلی ایران همین است: فقدان مشروعیت و اعتماد اجتماعی. بیانیه جبهه اصلاحات دقیقاً روی همین زخم انگشت گذاشته و گفته بدون اعتمادسازی داخلی، هر پیروزی بیرونی یا مقطعی ناپایدار بوده و هم از درون تهی خواهد شد.
اصلاحات راهبردی نادیده گرفتن واقعیت مذاکرات و سیاست خارجی. مینویسند جمهوری اسلامی «پنج دور مذاکره با آمریکا» داشته و این یعنی عدم تقابل. اما مگر نه اینکه همین مذاکرات بدون پشتوانه اجتماعی و بدون تغییر در ساختار سیاست داخلی بارها شکست خوردهاند؟ برجام نمونه روشن است. توافق شد، ولی چون اصلاحات سیاسی و اقتصادی همراه نشد، تندروها کارشکنی خاص خودشان را کردند هم در داخل قربانی شد و هم در خارج با یک امضاء هوا شد. اتفاقاً بیانیه جبهه هشدار میدهد بدون اصلاحات راهبردی در داخل، هر توافق خارجی شکننده و ناپایدار است. وارونهنمایی نسبت اصلاحات و دولت پزشکیان. بارها دیده شده مینویسند بیانیه «حرکتی علیه دولت پزشکیان» است. در حالی که واقعیت برعکس است. اگر دولت پزشکیان بخواهد در توافقگراییاش موفق شود، نیازمند پشتیبانی اجتماعی و اصلاح ساختارهاست. بیانیه جبهه اصلاحات میگوید «آشتی ملی» واقعی یعنی بازگرداندن اعتماد عمومی. وگرنه هیچ دولتی حتی با شعار توافقگرایی بدون سرمایه اجتماعی نمیتواند پایدار بماند.
انکار مطالبات *اما پاس گل به کی؟ میگویید بیانیه پاس گل به دشمن بود. واقعیت اما این است که انکار مطالبات مردم و توجیهگری وضع موجود، بهترین پاس گل به تندروان داخلی و خارجی است. وقتی مردم میبینند هیچ جناحی مطالبات بنیادین آنها را نمایندگی نمیکند، میدان برای سرنگونیطلبان خالی میشود. برعکس، بیانیه جبهه اصلاحات تلاش کرد نشان دهد راهی میان «تندروی امنیتی» و «سیاست حذف» وجود دارد: راه اصلاحات سیاسی واقعی. اگر امروز اصلاحطلبی به جای شجاعت در بیان حقیقت، به حداقلها و مصلحتجوییهای بیحاصل و تکرار روایت سازی های جعلی بسنده کند، دیگر اصلاحطلبی نیست؛ بلکه شریک وضع موجود است. اصلاحات راهبردی و توسعه سیاسی مقدم بر هر رفرم اقتصادی اجتماعی، نه تهدید دولت و حاکمیت، بلکه تنها راه نجات ایران از بحرانهای پیدرپی است. منبع: جماران