کد خبر : 749466 تاریخ : 1404/5/18 - 01:23
فائزه صدر - خبرنگار تعرفه بیش از 500 هزار ساعت تنش، فقط یک میلیون تومان روز سه شنبه ۱۴ مرداد رأس ساعت ۱۹: ۲۷ مبلغ یک میلیون تومان به حساب نگارنده واریز شد.

روز سه شنبه ۱۴ مرداد رأس ساعت ۱۹: ۲۷ مبلغ یک میلیون تومان به حساب نگارنده واریز شد. با تعجب پیام رسان‌ها را کاویدم تا ببینم این رقم، حق التحریر چه مصاحبه یا گزارشی است و از طرف کدام رسانه به حسابم واریز شده؟! در این دوره و زمانه شاید یک بچه هم بابت یک میلیون تومان ذوق نکند، چون هزینه یک ورود و خروج به سوپرمارکت است و چیزی بیش از این نیست. اما برای منِ خبرنگار با درآمد ناچیز این شغل که با همین واریزی‌های یکی دو تومانی سر ماه به رقم یک حقوق پایه می‌رسم؛ یک میلیون تومان هم پولی است برای خودش!
اما وقتی متوجه شدم مبلغ واریز شده هدیه روز خبرنگار است، دلم گرفت. تعرفه مصاحبه، گزارش، یادداشت یا پیاده سازی و حروفچینی که اول سال مشخص می‌شود و می‌دانیم اگر پول بیشتری نیاز داریم باید بیشتر کار کنیم، اما هدیه روز خبرنگار حکایت دیگری است. هدیه تمی قدرشناسانه دارد و به معنای جدی گرفته شدن است. همانقدر که دریافت هدایای ارزشمند مایه سربلندی است، هدیه نامناسب نشان دهنده جایگاه نازل است. واریزی یک میلیون تومانی دولت به خبرنگاران یعنی رئیس‌جمهور نمی‌داند هر ماه هزینه پول تلفن و اینترنت ما از یک میلیون تومان بیشتر می‌شود! یعنی نمی‌دانند که هزینه ایاب و ذهاب در این شغل خیلی بیشتر از یک میلیون تومان است! نمی‌دانند که ما معادل همین رقم را هرماه از جیب خودمان به بیمه تأمین اجتماعی پرداخت می‌کنیم تا هزینه دوا و دکترمان سه چهار درصدی کمتر شود! از همه بدتر یک میلیون تومان کدام گوشه از خطرات و استرس این شغل را می‌گیرد؟ این را هم نمی‌دانند!

یک پرده از روز کاری خبرنگار:
ساعت ۶: ۳۰ صبح از خانه بیرون می‌زنم تا قبل از شروع جلسه علنی شورای شهر در جایگاه خبرنگاران جای مناسبی پیدا کنم وگرنه تا ساعت ۱۳ که جلسه تمام شود و یک ساعت بعدی که معمولاً جلسه را تمدید می‌کنند، باید سر پا بایستم و خبر بنویسم.
با دو خط اتوبوس از شرق تبریز به عمارت ساعت در مرکز شهر می‌رسم، اما تا از در ورودی وارد محوطه می‌شوم از نگهبانی فرمان ایست می‌گیرم. نگهبان کارت خبرنگاری‌ام را می‌خواهد، تقدیم می‌کنم، کارت شناسایی می‌خواهند، آن را هم نشان می‌دهم، نگهبان به لیست نگاه می‌کند، پوزخند می‌زند و می‌گوید شما ممنوع الورود هستید.
می‌گویم: آقا ممنوع الخروج، ممنوع الکار و ممنوع التصویر شنیده بودم، این ممنوع الورود دیگر چه صیغه‌ای است؟ مأمور حراست قوی هیکل و بد اخم جلسات از کیوسک نگهبانی بیرون می‌آید، با غضب نگاهم می‌کند و می‌گوید: «از تو گنده‌تر هاشو ممنوع کردن، اونا جرات نکردن بپرسن چرا؟! سرشونو انداختن پایین از راه اومده برگشتن، برو خانوم، از این هفته گفتن شما دیگه نیای، گفتیم فیلم برداری نکن، گوش نکردی، برو دنبال یه کار دیگه.»
بعد از چند دقیقه بحث با نگهبان و مأمور حراست ناامید از آن‌ها با دو نفر از نمایندگان اصلاح‌طلب شورای شهر تماس گرفتم که به دلیل تقارن با زمان شروع جلسه توجهی به گوشی تلفن همراه خود نداشتند. بعد از چندین تماس مکرر بالاخره رئیس دفتر یکی از آن‌ها جواب تلفنم را می‌دهد. تماس‌ها و پیگیری‌های دفاتر آن نمایندگان تا یک ساعت دیگر ادامه پیدا می‌کند تا اینکه‌ خبر می‌رسد رئیس شورای شهر شخصاً دستور داده از حضور نگارنده در جلسات شورای شهر جلوگیری شود.
تلاش نمایندگان اصلاح‌طلب شورا نتیجه می‌دهد و هیئتی به ریاست روابط عمومی شهرداری در نقش پلیس خوب ظاهر می‌شوند. مدیر مربوطه خبرنگار را به گوشه‌ای می‌کشد با لبخند تهدیدش می‌کند و از خبرنگار تعهد شفاهی می‌گیرند که رسانه‌اش در نقد از عملکرد شهردار و رئیس شورای شهر محتوایی تولید و منتشر نکنند و به این ترتیب راه ورود به جلسات شورا برای نگارنده باز می‌شود. در این نمایش خیمه شب بازی شکایات چند تن از حامیان رئیس شورا علیه خبرنگار و رسانه‌اش مطرح می‌شود که به شرح زیر است:
عکس گرفتن و فیلم برداری از جلسات شورا! (بدون عکس، صوت و فیلم پس از انتشار خبر چطور باید برای محتوای منتشر شده سند ارائه‌ کرد؟! آقایان به راحتی حرف زده را انکار کرده و از قول و وعده سرباز می‌زنند.)
توجه و تمرکز به نقاط ضعف شورا، شهرداری، نمایندگان و مدیران! (مگر وظیفه خبرنگار همین نیست؟! مطالبه گری چطور رخ می‌دهد؟! مردم که نمی‌توانند هر جلسه در شورای شهر حاضر شوند یا در راهروهای شهرداری عملکرد آن‌ها را پیگیری کنند، رسانه به عنوان نماینده مردم وظیفه دارد از حقوق شهروندان دفاع کند.)
گذر از جایگاه خبرنگاران و نزدیک شدن به میز نماینده شورا! (اکثر نمایندگان شورا علاقه‌ای به مصاحبه ندارند چون کار در فضای غیر شفاف و بدون پاسخ‌گویی برایشان آسان‌تر است. جز یکی دو نفر بقیه آن‌ها به هر طریقی از مواجهه با خبرنگاران پرهیز می‌کنند. یکی از راهکارهای شورای شهر برای رها شدن از دست خبرنگاران ایجاد ممنوعیت و فاصله میان جایگاه‌ها بود اما آیا خبرنگار باید از فاصله ۱۰ متری با فریاد زدن سؤال بپرسد و مصاحبه بگیرد؟!)
تماس مکرر و پیگیری برای مصاحبه! (مگر جایگاه نمایندگی شورای شهر ارث پدری آقایان است که انتظار دارند در این موقعیت از آن‌ها پرسش و پاسخ نشود. هر کسی برای نمایندگی نامزد می‌شود باید بداند که پاسخ‌گویی به مردم پیشانی نوشت این موقعیت است و فرار از آن با هیچ توجیهی پذیرفته نیست.)
آن روز گذشت، اما نگارنده دانست که خبرنگار خوب از نظر نهادها، سازمان‌ها و مدیران و مسئولین؛ همان میرزا بنویس قلم به مزدی است که باید روی کاستی‌ها، خطاها، ظلم و بی عدالتی چشم ببندد و مثل یک کارمند روابط عمومی مجیز سازمان و مدیرش را بگوید و بگذرد! انصافاً با این تعریف، خبرنگاری هنری نیست که بایت قدردانی از شاغلینش در روز خبرنگار انتظار هدیه‌ای بیش از یک میلیون تومان داشته باشیم!