نمیدانم این چندمین بار بود که به تخت جمشید میرفتم ولی بازهم برایم تازگی داشت، یکی از همسفران بلیط برگشت داشت وتوفیق دیدن پاسارگاد این بار ازدست شد. بزرگی ودانائی وخردورزی پیشینیان چنان نشانههای ماندگاری برجای گذاشتهاند که نمیتوان پاسدار این بزرگی وشکوه ماندگار نبود.
تخت جمشید وشهر پارسه یعنی هویتی فراتر از اندیشه که باهمه فراز ونشیبها همچنان شکوه خودرا به رخ جهانیان میکشد. هنگامی که زخمهای جهل ونادانی برچهرههای نگارههای نقش رجب را میدیدم که گویا به دست اتابکان کج اندیش و با چکش جهل رقم خورده است هم برخورد لرزیدم وهم دراندیشه فرورفتم که برما چه گذشته است.
اینک بازیابی هویت ملی به رمز وراز پایداری کشور تبدیل شده است. این میراث گرانسنگ باید از سوی همه وبیشتر از سوی حاکمان پاس داشته شود. نگهداری وپاسداری از این میراث باشکوه باید چنان باشد که همه جهانیان فرصتی برای دیدن این شکوه جاودان پیدا کرده وبدانند که ایران از دل تاریخ ندای خردگرایی وبزرگی وهنر ودانش را به دنیا ارزانی داشته وایران سرزمین آفرینش جاودانگیها بوده است. پندار وگفتار وکردار نیک با خون ایرانیان عجین شده بود وافسوس که ماندگار نماند. آنچه مارا از توفانها میرهاند وبزرگی را به ایران برمی گرداند بازیابی هویتی است که پیشینه چند هزار ساله دارد وبخشی از آن درقالب شعر وهنر وفرهنگ برجای مانده است، آئینها ومراسم ملی یادگاران فرهنگ کهنی هستند که اندیشه وخردورزی را دامن زده ودر پیوند با طبیعت میبالد وبارواداری خشونت را میراند ودگر پذیری را جایگزین دیگر ستیزی میکند.
شادابی وشادمانی را در موسیقی وپوشش های زیبای رنگارنگ بازتاب میدهد. این فرزانگی یک شبه پدیدار نشده ودرگذر زمان رنگ ولعاب خورده وازتوفان رخدادها جان به در برده است. ایرانیان نیک اندیش درسراسر جهان بازهم دربازسازی شکوه وبزرگی ایران نقش ایفا خواهند کرد. وهمه ایرانیان بادرک درست واقعیتها بار دیگر راستی را فریاد خواهند کرد وایران ما بازهم سرفراز ندای جاودانگی سر خواهد داد. ما با هم وبرای همه بزرگی را به ایران بر میگردانیم، چون میخواهیم میتوانیم. ما با ایران و بزرگی ایران یک بار دیگر معنا خواهیم شد.