در حالی که مذاکرات قبلی بیشتر متمرکز بر رفع تنش و یافتن نقاط توافق بود، این بار مذاکرات سختتر، فشردهتر و البته سیاهتر شده بود؛ مرحلهای که در آن فشار، تهدید غیرمستقیم و نمایش قدرت نقش پررنگتری داشت و رنگبوی دیپلماتیک به سمت مصالحهی کمتر و خویشتنداری کمتری رفته بود. مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا در مفان آغاز این روند تازه را نشان داد. در همان دور نخست گفتوگوها، ایران یک بستهی پیشنهادی ارائه کرد که تغییر شگفتانگیزی در مسیر مذاکرات ایجاد نمود. بستهی پیشنهادی ایران شامل سه گام مشخص بود: گام نخست: ایران متعهد میشد سطح غنیسازی اورانیوم خود را کاهش دهد، مشروط بر آنکه آمریکا داراییهای بلوکه شدهی ایران را آزاد کرده و اجازه فروش آزاد نفت ایران را بدهد. گام دوم: تهران توقف کامل غنیسازی را مطرح کرد؛ در مقابل، واشنگتن باید مانع فعال شدن مکانیزم ماشه شود. گام سوم: ایران تعهد میدهد که ذخایر اورانیوم غنیشده خود را به کشور ثالث منتقل کند و آمریکا موظف میشد توافق نهایی را به تصویب کنگره برساند و تمام تحریمها را لغو کند. این پیشنهاد زمانی مورد توجه ویژه قرار گرفت که «استیون ویتکاه»، نمایندهی ویژهی آمریکا در مذاکرات، یادداشتی منتشر کرد که در آن امید به ایجاد مسیر جدیدی برای احیای توافق هستهای شکل گرفت. اما این امید کوتاهمدت بود؛ به سرعت موجی از انتقادات تند علیه ویتکاه در واشنگتن به راه افتاد و مخالفان سرسخت جمهوریخواه و اسرائیلی، او را به سوءدرک واقعی از تهدید ایران متهم کردند.
باز آرایی تیم مذاکره کننده تحت این فشارها، کاخ سفید تصمیم گرفت تیم مذاکراتی خود را بازآرایی کند و چهرهای جدید به میدان بفرستد: مایکل آنتون. آنتون، متفکر جناح راست محافظهکار آمریکا، نویسندهی مقالهی معروف «پرواز ۹۳» در سال ۲۰۱۶، کسی بود که در دولت اول ترامپ نیز نقش مؤثری داشت. برای او، سیاست خارجی چیزی جز میدان بیآرمان نبرد قدرتها نیست؛ جایی که تنها زبان زور فهمیده میشود. با ورود آنتون، هدف مذاکرات تغییر کرد: دیگر رسیدن به توافق سریع در اولویت نبود بلکه هدف اصلی این بود که ایران تحت فشار قرار گیرد. آنتون باور داشت که ایران زمانی محدودیتهای جدی را میپذیرد که تهدید نظامی و فشارهای اقتصادی وجود داشته باشد.
تغییر فلسفه مذاکرات با تغییر فلسفهی مذاکرات، تیم جدید آمریکا بر روی جزئیات فنی برنامهی هستهای ایران به دقت متمرکز شد تا توافقی سخت و بدون راههای فرار برای تهران شکل بگیرد. این تحولات فقط تغییر افراد یا تاکتیک نبود بلکه بازتابدهندهی تغییر در خود فلسفهی برخورد واشنگتن با پروندهی ایران بود.
سیاست صبر استراتژیک در دوران بایدن، سیاست ایالات متحده در قبال ایران بر مبنای صبر استراتژیک و امید به بازگشت تدریجی به برجام بنا شده بود. اما این سیاست به مرور به فرسایش سیاسی انجامید و منتقدان بایدن آن را نشانهی ضعف در برابر تهدید ایران دانستند.
سیاست تهاجمی اکنون با بازگشت چهرههایی چون مایکل آنتون، سیاست آمریکا فعالتر و تهاجمیتر شده است: فشار، تهدید، تحریم و دیپلماسی محدود و مشروط. در بازی جدید، لبخند دیپلماتیک بدون نشان دادن دندان واقعی بیمعناست. تهدید راهی است که میتواند بازدارندگی ایجاد کند. از این منظر، مذاکره زمانی معنا پیدا میکند که تهدید وجود داشته باشد.
آینده مذاکرات در پایان، دیپلماسی جدید آمریکا در قبال ایران دیگر دیپلماسی لبخند نیست؛ دیپلماسی نیمهدندان است: چهرهی مهربان، اما با دندانهای نیمهنمایان. آیندهی مذاکرات بستگی به میزان درک طرف ایرانی از تغییرات و میزان آمادگی تهران برای امتیازدهی دارد. اگر ایران الگوهای قبلی را تکرار کند و بازی زمان را ادامه دهد، خطر تشدید فشارها و اقدامات سخت جدی خواهد بود. در سوی دیگر، آمریکا هم در موقعیتی نیست که به هر قیمتی توافق کند؛ بازگشت ترامپ و چرخش به سمت سیاستهای ملیگرایانهی تهاجمی، نشان میدهد که کاخ سفید به دنبال توافقی واقعی و قابل دفاع است؛ توافقی که بتواند ابزار فشار مؤثری در دست دولت آمریکا باقی بگذارد. مذاکرات این بار شباهتی به فضای مذاکرات سال های ۲۰۱۵ یا ۲۰۲۱ ندارد. در این میدان تازه، زبان تفاهم با زبان تهدید درآمیخته است. سؤال بزرگ این است: آیا ایران آمادگی پذیرش قواعد این بازی جدید را دارد یا نه؟ این سؤال، سرنوشت مذاکرات را و شاید چیزهای دیگر را تعیین خواهد کرد. برگرفته از الجزیره