سال ۱۳۵۴ که فاجعه (سازمان مجاهدین) عیان شد؛ در سازمانی که امید مبارزه اسلامی زمانه بود، خواست فردی با زور مسلط شد، کودتا شد. اعلان شد که یک سازمان کمونیست شد؛ کشتن مبارزان مخالف کودتا علنی شد. سه چهار ماه همین دلتنگی خفهکننده را داشتم. احساس تلخی داشتم. تکیهگاه بزرگی از دست رفته بود و روزنهی امید برای رهایی بسته شده بود. معلق در هوا شدم، همین ناآرامی بود، همین تشویش، همین نگرانی بیامان از فردا. دیگر بار ماجرای شوم انتخابات ۸۸ بود. یک ماه تمام، خواب از چشمم رفت، نهمیتوانستم کار کنم، نه حتی بنشینم، نه حوصلهی گفتن از رنج درون. فقط راه رفتن آرامم میکرد. هر روز در کوچهها و پسکوچهها کیلومترها راه میرفتم تا شاید با خستگی جسم بر ناآرامی و رنج بزرگ روان چیره شوم و فاجعههای در کمین فرداها را فراموش کنم. واقعا اگر زمان به فراموشی «از دست رفتنها» کمک نکند، آدمی دیوانه میشود. اینروزها از دلتنگی کممانده است که خفه شوم، خودواگویههایام پایان ندارد، در این افکارم: - مگر پیامبر در حدیبیه با همان ابوسفیان رهبر دشمن، قرارداد ترک مخاصمه نبست؟ - مگر وقتی در حدیبیه سفیانیها گفتند که نباید در قرارداد نوشته شود محمد رسول الله، پیامبر نگفتند آن قسمت را پاک کنند تا قرارداد دچار مشکل نشود؟ این سازش بزرگ برای ترک ستیز نبود؟ - مگر برخی از مسلمانان نزدیک به پیامبر، قرارداد حدیبیه را خفتبار نگفتند و برای جنگ گریبان ندریدند؟ در این میان آیهی پیروزی نیامد که انا فتحنالک فتحا مبینا. آیهی پیروزی نه برای جنگ بدر، برای ترک دشمنی حدیبیه! آیا این رخدادها که واگویههای مکرر در محافل مسلمانان، فراموش شد؟ ترامپ، یک پیرکودک خودشیفتهای است که خودش را «دیوانه» میخواند و محاکم آمریکا وی را به عنوان تبهکار محکوم کردند. وی آمیزه و نمادی از خواستهای بخش بزرگی از «عوام ناآگاه و گرفتار» و «خواص منفعتجوی و فرصتطلب» آمریکا است. آمریکا فقط ترامپ و حامیاناش نیست. نیمی از آمریکا مخالف وی اند. این دملی نهفته در جامعه آمریکا بوده است که در گردش ویژه روزگار، سر بازکرد. ظریفی نقل میکرد که نوام چامسکی چند سال پیش در کلیسای ریورساید مانهاتان سخنرانی کرد و گفت ریاست جمهوری ترامپ بزرگترین بلایی خواهد بود که بشر در «دویست هزار» سال اخیر دیده است. چرا ملت ما آماج حملات بزرگترین بلایای بشریت باشد؟ چطور میتوان اینها را دانست و ترکش های شوم آن را دید و آرام گرفت؟