مومنی میافزاید: دور اول آقای ترامپ، اروپاییها در کنار ترامپ نبودند و در خیلی از مسائل بینالمللی و منطقهای و خاورمیانه مقابلش بودند اما الان همسو با ترامپ شدند. این خیلی مهم است یعنی اروپا، کانادا، استرالیا به نوعی کنار آقای ترامپ آمدند و میخواهند در صحنه های بینالمللی خودشان را پیرو سیاست های آقای ترامپ ببینند. به خصوص در خاورمیانه و در برخورد با روسیه.
متن گفتوگوی خبرنگار شفقنا آینده با دکتر میرقاسم مومنی را میخوانید:
-با توجه به گذشت چند هفته از حضور آقای ترامپ در کاخ سفید همانطور که شاهد هستید ایشان تصمیمات و فرمانهایی را به اجرا درآورده که به نظر میرسد تا اندازهای تحولات بینالمللی را دستخوش تغییراتی خواهد کرد. با توجه به این فضا و اقداماتی که ایشان انجام داده، فکر میکنید در ادامه چه تحولات اساسی را در عرصه بینالمللی شاهد خواهیم بود؟ مثلاً جنگ تجاری چین و آمریکا تا چه حد پیشرفت خواهد کرد؟ آیا ممکن است جنگ اوکراین با عزم و ارادهای که ایشان دارد متوقف شود؟ در خصوص وضعیت منطقه به چه نحوی خواهد بود؟ در واقع اساساً تحولات بینالمللی آیا دستخوش تغییراتی خواهد شد با این اقداماتی که ما از طرف ترامپ شاهدیم.
ترامپ میخواهد یک سیاست بسیار سخت گیرانه و قدرت مآبانهای را اجرا کند
واقعیت این است که انتخاب مجدد آقای ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا یک شوک جهانی بود. بنابر پیش بینیهایی که کارشناسان یا سران کشورها و مؤسسات داشتند اینکه بعد از این واقعه کنگره و اغتشاشات و اعتراضاتی که آقای ترامپ در اواخر دوره اولش داشت و دادگاه و پروندههایی که بر علیهش بود بتواند دوباره رئیسجمهور شود از نظر بعضی از تحلیلگران صفر بود اما ما دیدیم که آقای ترامپ در انتخابات اخیر نه تنها پیروز شد بلکه آرای ۶ ایالت که نقش مهمی داشت را به اتفاق به نفع خود برگرداند. این نشان دهنده یک نگاه جدید به سیاست های آقای ترامپ و صحنه جهانی است.من دلیل پیروزی آقای ترامپ در انتخابات را جنگ اوکراین میدانم و تحولات خاورمیانه یعنی این دو عامل تحولات خاورمیانه و جنگ اوکراین بود که اروپاییان به نوعی از این موضوع احساس هراس و نگرانی کردند که تحولات جهانی باید به سویی پیش رود که اگر دولت آمریکا با این ضعف و سیاستی که آقای بایدن داشته یا دموکراتها پیش میبرند، ممکن است امنیت و صلح اروپا به خطر بیافتد و بحث اوکراین به کشورهای دیگر هم سرایت پیدا کند و یک جهانی سومی رخ بدهد. از طرفی دیگر هم ما شاهد این هستیم که آقای ترامپ با شعارهایی آمده، نه شعار بلکه چیزهایی گفته و عمل هم کرده است.
زمانی که ایشان در دوره اول رئیسجمهور بود، هر شعاری که داد را انجام داد. شعارهای توخالی در صحبت هایش نبود، که فقط وعده های انتخاباتی باشد. نه، آقای ترامپ به یک اصولی اعتقاد دارد و به یک شناختی اعتقاد دارد و آنها را انجام میدهد و این برای خیلی از رأی دهندگان آمریکایی که مردد بودند یا رأی خاکستری داشتند برایشان مهم بود که در اوضاعی که اقتصاد آمریکا دچار یک تورم بسیار سرسام آوری شده، هزینهها بالا رفته و خدمات پایین آمده، خیل عظیمی از مهاجرین غیرقانونی آمریکا را گرفتند، جرم و جنایت زیاد شده، اینها دنبال یک منجی میگشتند که بیاید و مردم آمریکا را از این وضعیت نجات دهد و آنهم آقای ترامپ بود. چون هم توانش را داشت و هم سیاست هایش این را ثابت کرده و هم موضعش مشخص بود و هم فرد عملگرایی است نه اینکه وعده گرا باشد. اما اگر ترامپ با خیلی از ریاست جمهوری کشورها یا آمریکا ببینیم میبینیم که ایشان عمل گراست. وقتی حرفی میزند انجام هم میدهد و توانش را دارد. در همان روز اولی که رئیسجمهور شد، حداقل ۱۰۰ فرمان اجرایی را امضا کرد. یعنی منتظر نماند که هفته بعد جشن پیروزی بگیرد، همان روز پشت میز کارش نشست و شروع به کار کرد. این خودش از مزیت های شخصیتی آقای ترامپ است. از این طرف ما میبینیم در این ۴ سال در دنیا ما جنگ اوکراین را داریم که وارد سال چهارمش شد. جنگ جهانی دوم ۶ سال طول کشید اما این جنگ اوکراین دارد چهارمین سال خود را میگذراند. از این طرف ما بحث ۷ اکتبر را میبینیم که اسرائیل و فلسطینیها و حماس و حزب الله و جهاد را داشتیم که یک حرکت عظیم در منطقه و جهان ایجاد کرد. اگر این مسائل را کنار هم بگذاریم میبینیم که آقای ترامپ میخواهد یک سیاست بسیار سخت گیرانه و قدرت مآبانهای را انجام دهد و نمونه اش هم همین بود که ایشان قبل از تحلیف ریاست جمهوری گفت باید تا روز تحلیف من مذاکره صلح امضا شود و شد. یعنی ایشان اینقدر نفوذ داشت.
-اما ترامپ قبلا هم گفته بود که جنگ اوکراین باید تمام شود ولی هنوز که تمام نشده است.
این را هم برایتان توضیح میدهم. دومین مسئله این بود که آقای ترامپ در مورد اوکراین گفته باید صلح انجام شود و جنگ باید خاتمه پیدا کند و الان ما میبینیم که آقای پوتین به شدت دنبال ملاقات با آقای ترامپ است و آقای زلنسکی هم همینطور که میخواهند زودتر مذاکره انجام شود و بتوانند این جنگ را ببندند. یعنی روسها بیشتر از قبل دارند تلاش میکنند که با ترامپ سر یک میز بنشینند و ملاقات بین ترامپ و پوتین را دارند هماهنگ میکنند که کجا و چگونه ملاقات انجام شود و دارند محورهای مذاکره را بررسی میکنند. یعنی مشاورین آقای پوتین و مشاورین آقای ترامپ رایزنیهایی میکنند و در مورد این صحبت میکنند که به چه صورتی مذاکره کنند. نمیخواهند صرفاً با هم بنشینند و عکس یادگاری بگیرند. اینها میخواهند که وقتی جلسهای گذاشتند به یک نتیجه هم برسند و این نیاز به مقدماتی دارد و به نظر من الان دارند مقدمات مذاکره را انجام میدهند که بعد از آماده شدن و تبادل اطلاعات بین خودشان و توافق، به یک توافق نهایی که همان بده بستان است اینکه روسها چه چیزی میخواهند بدهند و چه چیزی میخواهند بگیرند و از آن طرف آمریکاییها میخواهند چه بدهند و چه بگیرند. یعنی در مورد اینکه چگونه منافعشان را تأمین کنند و از این کیک خوشمزه منافع ملی کشورهای دیگر و جهان چگونه به نفع خودشان بهره ببرند. این بده بستان راجع به این موضوعات است.
در این وضعیت دو موضوع را باید در نظر داشته باشیم؛ فرق آقای ترامپ و خانم کامالا هریس را باید بگویم. کامالا هریس نماینده دموکراتها در انتخابات بود، قرار بود یک تیمی بیایند و خانم کامالا هریس را در انتخابات ریاست جمهوری اداره و هدایت کنند اما بر عکس ایشان آقای ترامپ یک تیمی درست کرده که این گروه را ترامپ اداره کند. شما آقای ایلان ماسک را دیدید که یک نوآوری جدید و یک بیعت جدید بود. ترامپ، ایلان ماسک یک صنعت گر، صاحب یک تکنولوژی و یک میلیاردر را آورده و مشاور خودش کرده و میخواهد از وجود ثروت ایشان و تکنولوژی ایشان برای پیشرفت اهداف خودش استفاده کند. یعنی یک چیز جدیدی را آورده در حالیکه ما چنین چیزی در تاریخ آمریکا خیلی کم داشتیم و شاید هم نداشتیم.
اروپاییها در دور اول کنار ترامپ نبودند اما الان همسو با ترامپ شدند
بزرگترین دشمن آمریکا چین است نه روسیه
سلاح ترامپ تحریم است نه جنگ
ترامپ با رسیدن به توافق با روسیه بر سر اوکراین میخواهد هم در کره شمالی امتیاز بگیرد و هم نسبت به ایران امتیاز بگیرد
دومین مسئله اینست که آمریکاییها در شرایط فعلی به این نتیجه رسیدند که جنگ معنی ندارد. ترامپ به دنبال جنگ نیست و نمیخواهد جنگ کند. ایشان سلاحش سلاح اقتصاد است، سلاح تحریم است. آقای ترامپ نمیخواهد حمله نظامی کند. دور اول آقای ترامپ، اروپاییها در کنار ترامپ نبودند و در خیلی از مسائل بینالمللی و منطقهای و خاورمیانه مقابلش بودند اما الان همسو با ترامپ شدند. این خیلی مهم است یعنی اروپا، کانادا، استرالیا به نوعی کنار آقای ترامپ آمدند و میخواهند در صحنه های بینالمللی خودشان را پیرو سیاست های آقای ترامپ ببینند. به خصوص در خاورمیانه و در برخورد با روسیه. دوم خود آقای ترامپ ادعاهایی میکند، میگوید میخواهم گرینلند را از دانمارک بگیرم یا کانادا بیاید ایالت آمریکا شود. این حرفها یعنی چه؟ فکر میکنید همین طوری این حرفها را زده است؟ اصلاً اینگونه نیست. همه اینها بر اساس یک استراتژی و یک برنامه ریزی است. شاید بعضی اینها را شوخی ببینند اما نه چنین چیزی نیست. چون پشت هر کدام از این بحث ها، بحث مهار روسیه است، مهار چین است. چون بزرگترین دشمن آمریکا چین است نه روسیه. روسیه در جنگ سه ساله اوکراین به حد کافی ضعیف شده و تا بخواهد خودش را بسازد ۲۰ تا ۳۰ سال طول میکشد تا خودش را سرو سامان بدهد اما چین الان تبدیل به یک غول شده که آمریکا از او واهمه پیدا کرده و چینیها هم بسیار با آرامش و بدون جار و جنجال و بدون حاشیه سازی دارند پایشان را در اروپا و آمریکا و کشورهای آفریقایی و خاورمیانه سفت میکنند و این زنگ خطری برای آمریکاست و آقای ترامپ با رسیدن به توافق با روسیه و یک بده بستان طلایی با روسیه بر سر اوکراین میخواهد هم در کره شمالی امتیاز بگیرد و هم نسبت به ایران امتیاز بگیرد و هم نسبت به جنگ اقتصادی که با چین و مسئله تایوان دارد. ما باید اینها را کنار هم بگذاریم که سیاستی که آقای ترامپ دارد. مثلاً گفته من میخواهم صادرات نفت ایران را به صفر برسانم. تحریمها و فرمان اجرایی اش را هم چند روز قبل امضا کرد.
-می خواهد با ایران مذاکره کند یا تحریمها را شدید میکند؟
می گوید من میخواهم صادرات نفت ایران را به صفر برسانم یعنی ایران مجبور شود که به سر میز مذاکره برود. نه اینکه مذاکره کند، بلکه من دیکته کنم و ایران انجام دهد. یک زمانی ما میتوانستیم راجع به یک سری حوزهها مذاکره کنیم، میتوانستیم در مورد صادرات نفت مذاکره کنیم، الان دیگر اینها را هم از ما گرفتند که دیگر این مذاکره نیست این دیکته کردن است. آقای ترامپ میخواهد بگوید این کارهای ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ را باید انجام دهید همان کاری که با قذافی کردند. گفتند موشک هایت را بدهی، هستهای را باید بدهی، باید سفارتخانه را باز کنی و … اگر اینها را بدهیم که ما چیزی برای مذاکره نداریم.
یک زمانی کشورهای عربی برای رابطه با اسرائیل شرط میگذاشتند اما الان با همدیگر رقابت میکنند. یک زمانی عربستان به عنوان رهبر جهان عرب در اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس حرف میزد اما الان عربستان را به جایی رساندند که کنسرت برگزار میکند. ببینید که در عربستان در عرض دو سال چنان تغییراتی ایجاد کردند که کشوری که الگو برای کشورهای عربی دیگر بود از نظر مذهبی، به آزادترین کشور منطقه تبدیل شد. شما سوریه را ببینید، کشوری که حکومت داشت در عرض یک ماه یک شخصیت تروریست و شخصیتی که آمریکاییها ده میلیون دلار جایزه برایش گذاشته بودند را یک شبه فرمانده و قهرمان جنگ و رئیسجمهور سوریه میکنند و همه کشورهای عربی یک به یک به ملاقاتش میروند و ایشان هم به ترکیه و عربستان میرود و جامعه جهانی هم تأییدش میکنند و اروپاییها صحبت میکنند. چون سوریه برای منافع ترانزیت انرژی خودشان و امنیت آمریکا لازم داشتند و این صحبت های آقای اردوعان علیه اسرائیل و نتانیاهو ظاهری بود و آقای اردوعان دنبال مصالح و منافع خودش است، دنبال سهم خودش از سوریه است که شرکت های ترکیه بروند و آنجا سرمایهگذاری کنند و بازسازی کنند که یک سهم از سوریه بردارد برایش کافی است. بتواند کردهای سوریه را در آنجا سرکوب کند که بخشی از امنیت خودش را تأمین کند. اردوعان از آنجا منافعش را برداشته است.
بعید نیست چند وقت دیگر سوریه هم با اسرائیل قرارداد صلح امضا کند
اختلافات به اتحاد ملی ما صدمه میزند
از یک طرف آمریکاییها هم این دولت را آوردند و در واقع خط مقدم مبارزه با اسرائیل را در چارچوب منافع خود اسرائیلیها بردند. من این را بعید نمیدانم که زیاد طول نکشد که سوریه با اسرائیل هم قرارداد صلح امضا کند مثل عربستان و امارات و قطر و بروند با هم وارد مذاکره کنند. ما در منطقه با یک اتحادی مواجه هستیم که دشمنان ما، چه دشمنان دینی، چه مذهبی، چه سیاسی همه بر علیه ما متحد شدند و این خیلی خطرناک است. از این طرف هم متأسفانه برخی جریان های سیاسی ما بدون احساس خطر دارند همدیگر را تخریب میکنند این اختلافات به اتحاد ملی ما صدمه میزند. ما تا زمانی که اتحاد نداشته باشیم نمیتوانیم به جایی برسیم و مشکل ما این است که الان وقت اتحاد و همدلی و ید واحده است که ما بیاییم و با هم راجع به موضوعاتی که در مورد مسائل ملی ماست صحبت کنیم نه مسائل جناحی، سلیقهای.
-در خصوص جنگ تجاری آمریکا و چین فکر میکنید این وضعیت تا کجا ادامه خواهد داشت و ممکن است وضعیت اقتصادی جهان را تحت تأثیر قرار دهد؟
آمریکا یک برنامهای دارد. در چین در یکسال گذشته یک تورمی آمده و خیلی صنایع چینی ورشکست شدند. شما اخبار را داشته باشید. خود چین به خاطر توسعه بیش از حدی که داشته، دیگر کشش را از بین برده است. چین یک تولید کننده است و نیاز به بازار دارد. وقتی بازار نداشته باشد، تا بحال به خاطر تحریم نفت ارزان از ایران میگرفت نصف قیمت از روسیه میگرفت و نصف قیمت از جاهای دیگر میگرفت، از جنگها استفاده میکرد اما الان با تعرفههایی که اروپا و آمریکا دارند میگذارند و اینکه بر عملکرد چین در صحنه های بینالمللی و سازمان های بینالمللی نظارت میکنند. در واقع اینها میخواهند چین را مدیریت کنند. یعنی آمریکا و اروپا با همکاری کانادا و استرالیا چین را تحت نظارت قرار میدهند که چین بیشتر از چیزی که هست نتواند رشد پیدا کند و یا در جامعه جهانی حضور داشته باشد. شما تیک تاک را در نظر داشته باشید، آمریکاییها تحریم کردند، در چین بود و چینیها سرمایهگذاری کرده بودند، جلویش را گرفت و اینها را به نوعی عناصر نامطلوب در نظر گرفتند.
جنگ تکنولوژی بین چین و آمریکا خواهد بود
آمریکاییها در این چند سال از این غفلت کرده بودند که چینیها با ایجاد نرم افزارها و بسترهای شبکه های مجازی مورد پسند یا بعضی از سیستمها در افکار عمومی آمریکا تأثیرگذاری میکنند و آمریکاییها این را فهمیدند و الان با آوردن آقای ایلان ماسک و شرکت های غول های فناوری میخواهند از نظر تکنولوژی چین را مغلوب کنند.جنگ تکنولوژی بین چین و آمریکا خواهد بود. یعنی شما حساب کنید که هکرهای چینی خیلی از اطلاعات آمریکاییها را سرقت میکنند. این یکی از شیوههایی است که آمریکاییها همیشه نگران آن هستند . اینکه آقای ترامپ غولهایی که در شبکه های نرم افزاری کار میکنند و بسترهایی که هست را آورده و اتاق فکری درست میکند که این جنگ را اداره کنند. زمانی جنگ ستارگان بین شوروی و آمریکا بود و پروژه عظیمی که هزینه های گزافی هم شوروی سابق پرداخت کرد. آخر هم همین باعث زمین خوردن شوروی در زمان آقای ریگان بود که راه انداختند و در واقع آخرش هم دیدیم که یک حقهای راه انداختند تا آمریکا بودجهای به شوروی سابق دادند. نظر من اینست که آمریکاییها در جنگ با چین دو اهرم دارند. یک بحث طرح های گمرکی و دو بحث غول های نرم افزاری که بتوانند در جامعه چین نفوذ پیدا کنند و جامعه بسته چین را به نوعی همسو با سیاست های جهانی خودشان سازند و در واقع چین را درگیر مسائل داخلی خودشان کنند. مانند ایغورها و متحدینی که در چین هستند. شما میبینید که در چین هم اعتراضات وجود دارد و مخالفین هستند و دنبال تقویت اینها به صورت غیر محسوس خواهند بود و به نوعی چین را مشغول مسائل داخلی خودش کنند که هم از این پیشرفتشان جلوگیری کنند و هم بتوانند در عرصه بینالملل چین را مهار کنند.