کد خبر : 696233 تاریخ : ۱۴۰۳/۱۰/۲۲ - 04:10
سید عطاءالله مهاجرانی عبرت از نُه سقوط! ویژگی تكیه بر كشور یا قدرت یا حتی ابرقدرت خارجی كه گاه در زمان بحران جا خالی می‌دهد؛ در سقوط نظام سلطنتی در ایران در سال ۱۳۵۷ و نظام بعثی در سوریه در ۱۴۰۳ به روشنی دیده می‌شود. البته هر دو رژیم قانونیت یا امكان بقای خود را از كودتا گرفته بودند.

هر چند كودتایی كه به رژیم شاه قانونیت داده بود - و البته نه مشروعیت- آمریكایی - انگلیسی بود و كودتای حافظ اسد ظاهرا ملی می‌نمود، مانند كودتای ناصر در مصر یا كودتای قذافی در لیبی. محمدرضا شاه به آمریكا و انگلستان متكی بود. بهترین اسناد این اتكا را می‌توان در یادداشت‌های علم دید.

تقریبا هر هفته سفیر آمریكا و انگلیس با شاه ملاقات دارند. همیشه به هنگام و بی‌هنگام با علم در ارتباطند. انگار كشور وزارت خارجه و وزیر خارجه ندارد! در سال‌های بحرانی نظام سلطنتی سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ كه به فروپاشی نظام سلطنتی انجامید، چشم و گوش محمدرضا شاه به دهان سفیر آمریكا و انگلیس دوخته شده بود. به حدی كه در دیدارهای ماه‌های آخر رژیم شاه، سولیوان، سفیر آمریكا (رئیس سابق سازمان سیا) مرتب از شاه می‌پرسید: «اعلیحضرت كی ایران را ترك می‌كند؟!»

ژنرال هایزر هم كه مخفیانه و بدون اطلاع شاه به ایران آمده بود در تنها ملاقاتی كه با شاه داشت همین موضوع را با شاه مطرح كرد و البته حیرت‌انگیز است كه به روایت ژنرال هایزر، شاه به سران ارتش فرمان داده بود كه در غیاب او از هایزر اطاعت كنند. اردشیر زاهدی با همان ویژگی لوطی‌گری- وطن‌پرستانه‌ای كه داشت به شاه پیشنهاد كرده بود كه سولیوان سفیر آمریكا و پارسونز سفیر انگلیس را از ایران اخراج كند! بدیهی بود كه شاه كه به روایت داریوش همایون در هر بحرانی تصمیم به فرار توی آستینش بود و همیشه آماده فرار بود؛ نمی‌توانست به این پیشنهاد عمل كند.

آمریكایی‌ها وقتی دیدند امواج انقلاب نیرومند‌تر از تعارفات جیمی كارتر در ضیافت شب ژانویه در تهران است، شاه را فریب دادند. به او گفتند در آمریكا او را خواهند پذیرفت. اما در مصر و مراكش و پاناما و مكزیك آواره‌اش كردند. روایت بسیار جذاب ویلیام شوكراس در كتاب «آخرین سفر شاه» را ببینید چه بر سر شاه كه مانند یهودی سرگردانِ اوژن سو شده بود، آوردند. سرانجام برای خالی نبودن عریضه چند روزی شاه را به همراه خانم فرح دیبا در تیمارستان امراض روانی مدتی بستری كردند. به روایت خانم فرح در خاطراتش: «پادشاه را در اتاقی جای دادند كه جلوی پنجره‌هایش دیوار كشیده شده بود! مرا در اتاق چوبی كه درش فقط از بیرون باز و بسته می‌شد و دستگیره نداشت و بر سقفش یك دستگاه ضبط صدا قرار داشت، جای دادند.» پیداست بیشتر از تیمارستان بوده است! در واقع زندانی شده بودند.

به همین خاطر شاه در مقدمه كتاب «پاسخ به تاریخ» این جمله عبرت‌آموز و البته بسیار تلخ را نوشته است: «چرا آمریكایی‌ها با من این رفتار را داشتند؛ آنها كه هر چیزی از من خواستند، عمل كردم!» اتفاقا راز سقوط همین بود كه به هر چه آمریكایی‌ها خواستند، عمل كرده بود. عزت ملت ایران و استقلال كشور جایگاهی نداشت.
بشار اسد به روسیه تكیه كرد. روسیه هم از كارت سوریه در جهت منافع خود استفاده كرده است. چنانكه همین بازی را با ایران هم ادامه می‌دهد. با این تفاوت كه تكیه‌گاه ایران، روسیه نیست. اما سوریه به دلایل مختلف وابسته به روسیه شده بود. حتی در این وابستگی روس‌ها از تحقیر بشار اسد هم خودداری نكردند. در برنامه استقبال بشار اسد از پوتین در سال ۲۰۱۷ در پایگاه حمیمیم كه در اختیار ارتش روسیه بود، در لاذقیه وقتی بشار اسد خواست در كنار پوتین بایستد و از گارد تشریفات سان ببیند؛ یكی از افسران روسی دست بشار اسد را گرفت و عقب نگه داشت. به او اجازه ندادند تا در كنار پوتین بایستد و سان ببیند.

انگار بشار اسد نه رئیس‌جمهور سوریه بود و نه سرزمین سوریه بود. من وقتی این صحنه را دیدم در ذهنم گذشت شخصیت‌های ملی و مستقل و آزاده سوری چنین اهانتی را فراموش نخواهند كرد. البته روس‌ها با همه بی‌مروتی ذاتی كه دارند نسبت به بشار اسد و پناه دادن به او از آمریكایی‌ها و رفتارشان با شاه بهتر عمل كردند. صدالبته اگر در فرصت مناسب پرونده بشار را تمام نكنند، این سرشت و سرنوشت تكیه بر خارج است. وقتی نظامی بر ملت خود متكی نبود، نخبگان و مرجعیت فكری جامعه را در كنار خود نداشت، ناگزیر از تكیه به خارج می‌شود. مانند دیوار شكسته‌ای كه باید در كنارش شمع زد و تكیه‌گاه موقت برایش ساخت. بی‌تكیه‌گاه فرو می‌ریزد. چنانكه نظام سلطنتی در ایران و نظام بعثی در سوریه فرو ریخت. به نیروی خارجی نمی‌توان تكیه كرد و «تكیه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد!»

منبع: اعتماد