در این گزارش به سه نمونه تاریخی اشاره میشود: 1. امپراطوری روسیه که بعد به «تزار» تغییر نام پیدا کرد از سال 1721 تا 1917 بر مردم روسیه حکومت مطلق العنان، بلامنازع و غیر پاسخگو داشتند. وقتی در سال 1917 با قیام بلشویکها سقوط کردند، نارضایتی تا حدی بالا بود که شاهان تزار حتی فرصت نکردند تا لباس بپوشند و وسایلشان را از کاخ بردارند. مردم ریختند و تار و پود آنها را در هم شکستند و ستمکاران را قتل عام کردند. 2.پس از پیروزی کمونیستها در سال 1917 بر تزارها حکومت شوراها و خلقها در اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. حزب کمونیست و رهبران شوروی ظلمی نمانده بود که در طول 72 سال بر مردم نکرده باشند. وقتی شوروی فروپاشید حتی 100 نفر حاضر نشدند در میدان سرخ مسکو در حمایت از آن جمع شوند. در عوض میدان سرخ مسکو و دیگر میادین شهرها پر از جمعیتی بود که زنده باد آزادی و مرگ بر سوسیالیت و کمونیست سر میدادند. در شوروی سرکوب، زندان، تبعیض، فساد، موج میزد و تودهها را آزار میداد. مجموعه این رفتارها بستر را به گونهای رقم زد که دومین ابر قدرت جهان فرو پاشید و به موزه رفت. 3.حافظ اسد و بشار اسد که سوسیالیست و متحد اتحاد جماهیر شوروی سابق و روسیه بودند، رفتارشان مشابه حزب کمونیست بود. به همین دلیل فساد، سرکوب، شکنجه، زندان، تبعیض، فقر و شکاف طبقاتی در این کشور رشد کرد. اسد شامگاه یکشنبه وقتی دید مخالفانش در راه دمشق هستند و مردم و ارتش هم با آنها همکاری میکنند مشابه تزارهای روس فرصت بردن اموالش را پیدا نکرد و خود و خانوادهاش فرار را بر قرار ترجیح دادند و به نزد ارباب و همفکر خود یعنی ولادیمیر پوتین مارکسیست و افسر سابق کا.گ.ب رفتند و پناهده سیاسی شدند.فشاد، نابرابری، نبود آزادی، نبود برگزاری انتخابات آزاد، حذف مردم از دایره تصمیم سازی«و تصمیم گیری» و تکیه بر نظامیان به جای مردم، معمای سقوط اسد است.در واقع نظام حاکم بر سوریه مثل کمونیستها خودش را از درون زد و به موزه رفت. این تجربه سوریه میتواند در همه کشورهایی که مردم را سرکوب، زندانی، شکنجه و از حقوق اجتماعی محروم میکنند تکرار شود. در دنیای کنونی مردم مطالبه گر شدهاند و حاکمانی را که به نقش مردم اعتقاد ندارند قبول ندارند و تصمیماتی که از پستوها گرفته میشود را دیر یا زود میفهمند و آنها را قبول ندارند.