به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، رهبر انقلاب پس از بازگشت تا دهم اسفند ۱۳۵۷، حدود ۲۸ روز در مدرسه علوی و رفاه تهران، ساکن شدند و با مراجعین دیدار و ملاقات میکردند تا اینکه تصمیم میگیرند برای همیشه به قم بازگردند. ایشان و خانواده شان تا دوم بهمن ۱۳۵۸ در قم زندگی میکردند تا اینکه به علت بیماری قلبی ناگزیر از بازگشت به تهران میشوند.
شیخ محمد یزدی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است؛ میگوید که امام خمینی پس از بازگشت به قم، به رغم آنکه خانهای برای ایشان پیدا میکنند، اما در نهایت رهبر انقلاب در منزل او ساکن میشوند.
ماجرای کامل این موضوع را در ادامه میخوانید:
چند روز پس از آنکه برای حضرت امام خانهای مناسب و خوب تهیه کردیم، یک روز حاج احمد آقا اطلاع دادند که حضرت امام فرمودهاند: «من در خانه خیابان ساحلی نمیمانم؛ چون خیلی اعیانی است و تزئیناتش زیاد است.» گفتم: «یعنی چه؟ ما این همه برای آماده کردن این خانه تلاش کردهایم.»
من این موضوع را با آقایان اشراقی (داماد امام خمینی) و منتظری در میان نهادم و مجدداً به یاد کوچههای تنگ یخچال قاضی افتادیم و به حاج احمد آقا هم گفتیم که: «آیا فکر اجتماع مردم را کردهاید و میدانید مردم چقدر به مشکل برخواهند خورد؟» احمد آقا گفت: «میدانید که وقتی امام حرفی را بزنند دیگر بالای حرف ایشان نمیشود حرفی زد خلاصه ظرف همین دو سه روز باید در این خصوص فکری کرد.» به ناچار موافقت کردم و از احمد آقا خواستم که کسی را با ما همراه کند؛ تا به اتفاق دنبال خانه مناسبتری بگردیم
قرار شد احمد آقا خودش با ما همراه شود. شروع کردیم به دیدن خانه. در مسیر خیابان بهار، منزلی پیدا کردیم که از نظر ما بسیار مناسب بود و صاحبش هم از صیمیم قلب ابراز کرد که «منزل من در اختیار شما. تا هر وقت که خواستید، میتوانید از اینجا استفاده کنید.» حاج احمد آقا گفت: «اینجا برای امام مناسب نیست. ولی برای مادرم خوب است. اگر آنها از امام جدا باشند، بهتر است.» بعد از من خواست که با صاحبخانه وارد صحبت شوم. من هم گفتم: «آقای صاحبخانه! خودت را برای تخلیه خانه آماده کن!» گفت: «هر وقت شما امر بفرمایید، من یک روزه اینجا را خالی میکنم.»
از بابت منزل خانواده امام خیالمان راحت شد. ماند منزل خود امام. دوباره شروع کردیم به جستوجو. اما خانهای که باب میل حاج احمد آقا باشد، پیدا نکردیم. تا این که مرحوم احمد آقا گفتند: «اگر موافقید برویم منزل خود شما را هم ببینیم.» گفتم: «منزل ما فوقالعاده کوچک است و بعید است به درد شما بخورد.» گفت: «دیدنش ضرر ندارد».
خانه ما یک اتاق دم در داشت و یک هال کوچک و سه اتاق هم داشت و برای یک خانواده کم جمعیت مناسب بود. این خانه برای من موسع بود و برای امام ضیق. احمد آقا منزل را دید، ولی نظر خاصّی نداد. چند روز بعد اطلاع داد که امام فرمودهاند: «به منزل آقای یزدی میرویم».
با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که این افتخار نصیب من شده است ولی متعجب از اینکه چطور حضرت امام این جا را بر آن منزل مجلل و بزرگ برای سکونت خود و خانوادهشان برگزیدهاند؛ گفتم: «حاج احمد آقا! اینجا خیلی کوچک است. چهطور میخواهید رفت و آمدها را تنظیم کنید؟» گفت: «به هر حال امام فرمودند به آنجا نقل مکان میکنیم.» من هم گفتم: «بسیار خوب! پس من این جا را ظرف چند ساعت تخلیه میکنم». گفت: «خودت کجا میروی؟» گفتم: «اینجا قم است و من با اکثر آنها آشنایی دارم. جایی را پیدا میکنم.» گفت: «ما به این صورت راضی نیستیم. باید بدانیم که وضعیت شما چه میشود.» گفتم: «به هر حال من برای تهیه منزل در قم مشکل ندارم و همان طور که خودتان هم دیدید، اکثر قمیها هوای ما را دارند.» احمد آقا گفت: «آقای اشراقیِ ما یک منزل خالی دارد. اگر مایل بودید، میتوانید موقتآ در آنجا ساکن شوید؛ تا بعد ببینیم چه میشود.» گفتم: «بسیار خوب!»
بیست و چهار ساعت بعد خانه را خالی کردیم و در اختیار امام قرار دادیم و خودمان به منزل آقای اشراقی رفتیم. آقای اشراقی دو دستگاه ساختمان داشتند که یکی از آنها در خیابان دورشهر، «شهید فاطمینیاءروبهروی کوچه صدوق قرار داشت. منزل دومشان هم که ما در آن ساکن شدیم، در انتهای کوچه قرار داشت. خانه نخست اعیانیتر بود و امام هم گاهی از اوقات روزهای جمعه به آنجا میآمدند.
بعد از آن آقای شیخ حسن صانعی به من گفت: «آیا اجازه میدهید که منزل شما را برای اسکان امام، مختصر تعمیری بکنیم؟» گفتم: «صاحب اختیارید.» ظرف دو الی سه روز منزل را با عجله تعمیر کردند و نقایص آن را برطرف نمودند.
در اولین جلسهای که بعد از استقرار امام در منزل ما به خدمتشان رسیدم، در اتاق دم درب، نشسته بودند و من به ایشان گفتم که «برای من بسیار مایه افتخار است که شما در منزل ما ساکن شدهاید. البته ما هم آواره نشدیم و در منزل آقای اشراقی هستیم که خیلی اعیانیتر از اینجاست.»