کد خبر : 664105 تاریخ : ۱۴۰۳/۶/۱۷ - 01:27
رضا رمضانی خورشید دوست- پژوهشگر معرفت توان جایگزینی ایمان را ندارد برخی عالمان وعده‌های آب را منطقاً سراب می‌بینند و برای آن استدلال می‌کنند که از این خوابگردها (به تعبیر آرتور کوستلر)، کشف نور عالم‌نما برنمی‌آید؛ یعنی پاسخ به «چراهای کلان»، هرگز از «چگونگی‌ها و چراهای خرد» برنمی‌آید؛ انگار از میکروسکوپ انتظار تلسکوپ دارند؛ نوعی تعلیق به عدم‌تعین برای حفظ وضعیت کنونی علم و معرفت است، اگر احاله به محال نباشد.

چه می‌توان کرد؟

پاسخ به «هوشمندی» یا «ناهوشمند‌ی» هستی، «ابرپرسش چرایی» است. معرفت انسانی که به دنبال پاسخ به این ابرپرسش باشد، به چرایی راه خواهد جست. نمونه‌اش، تلاش برای تبیین «پیچیدگی‌نافروکاستنی» (irreducible complexity) است.

البته این سرعنوان، سرآغاز رهجویی‌ها به سوی «چرایی» است. فهم و چاره‌اندیشی در قبال «پیچیدگی نمودها» بزرگ‌ترین روزنه به پاسخ به «چرایی هستی»، فراتر از «چرایی زندگی» است. خوشوقتانه شناختن و پرداختن به «پیچیدگی» در نیم سده‌ی اخیر روزافزون شده است، به واقع باب‌الحوائج زمانه است، «کین هنوز از نتایج سحر است».

روند معرفت و علم در پسانوزایی، چنان بر «چگونگی» تاکید و تکیه دارد که پرداختن به «چرایی» تابو شده است؛ به فراموشی سپرده یا فروپوشانده می‌شود.

علم و معرفت کنونی جریان اصلی و مسلط است و دچار انواع تابوها، به ویژه درباره‌ی «چرایی هستی» و در بطن آن «چرایی زندگی». بشریت برای پاسخ به «چرایی‌های بزرگ» نیاز به تابوشکنی در موضوع‌ها، روش‌ها، تعریف‌ها، فرض‌ها، فرضیه‌ها و الگوهای ذهنی مسلط دارد و

از آن جمله است: فراتر رفتن از دایره‌ی تنگ رشته‌ها و میان رشته‌ها، پرتوان کردن ابررشته ها، رواج رویکرد ترارشته‌ای، بازگشت به تقویت عقلانیت به موازات توسعه علم. پرداختن به «پیچیدگی» واسطی توانمند برای تلفیق موضوع‌ها، روش‌ها و هکذا است و خاستگاه امیدبخش تابوشکنی است.

در چنین جایگاهی است که ادیان در سطح متعالی، یعنی فراتر از «چگونگی پراطناب و تفصیل فراتسامح و قیود فراتساهل کنونی شریعت» و نیز فراتر از «چگونگی مقید عملی اخلاق»، طرحی برای «چرایی زندگی» دارند. در این میان آن طرح که پاسخ برتر به «چرایی هستی و زندگی» داشته باشد، اقبال می‌یابد.

ممکن است که پرسیده شود در این کشاکش: «چه نیازی به دین است؟». پاسخ این است که از «چگونگی‌پردازی» و «خرده بینی» علم و معرفت کنونی و نیز قید عملی اخلاق، برای تبیین زندگی و هستی کاری ساخته نیست؛ کاشکی ساخته می‌بود. علاوه بر این، حتی اگر بشر به معرفت «چرایی» برسد، «معرفت» به تنهایی توان جایگزینی «ایمان» مبتنی بر معرفت را ندارد.