کد خبر : 633964 تاریخ : ۱۴۰۳/۵/۲۰ - 02:13
جستاری به بهانه نمایشگاه «به گسست آری بگویید» از گروه هنرمندان نیوتوپیا امین نادی - منتقد: در نبرد حافظه سازی، حافظه زدایی به معنی تهی ساختن هستی شهروندان از گذشته فردی و اجتماعی و انحصار، در ایجاد و دست‌کاری روایت‌های کلان، نقش اساسی را ایفا می‌کند. با حافظه زدایی،‌ امکان سکونت مختل می‌شود. رابطه انسان با ریشه‌های خویش یک رابطه متافیزیکی‌ست که در حین سکونت سبب تعلق خاطر و میل به انکشاف اخلاق، آداب، فن و فرهنگ می‌کند که با انباشت آن تمدن شکل ‌می‌گیرد.

«ما زندگی نمی‌کنیم به این دلیل که ساخته‌ایم، بلکه می‌سازیم و ساخته‌ایم به این دلیل که زندگی می‌کنیم، به عبارتی، چون ساکن جایی هستیم» (هایدگر). اینگونه، سکونت در دوران پیش از تاریخ به دوران تاریخی و انکشاف فرهنگ در بلند مدت به عنوان روش و رفتاری درونی شده منجر می‌شود. همین

امر، بازتاب روش‌شناسی پرورش تمدن است. انکشاف فرهنگ و در نتیجه تمدن، نیازمند پرورش است و پرورش به معنی کاشت، نگه‌داری و ترویج ا‌ست.
گزاف نیست اگر مدعی شویم انسان دیگر شبیه جغرافیا، اقلیم و سکونت‌گاهش نیست. او در نامکان بی گذشته نظام مصرفی امروز، اقامت داده شده که به تناوب و سرعت در این وضعیتِ بی‌خاطره متحول می‌شود، اما خاطره‌ای از آنچه می‌گذرد نمی‌سازد. او نه با گذشته فرهنگی خویش خاطره می‌سازد نه با گذشته طبیعی. متافیزیک سلطه از بشریت موجوداتی بیگانه با ریشه‌های خویش ساخته است. از جایی در تاریخ، شاید از پس انقلاب صنعتی، ساخته‌ها دیگر شبیه آدمی نشد بلکه به مرور آدمی شبیه ساخته‌هایش شد. حتی انسان در خانه خویش، با خویشتن خود در محل کار بیگانه است.

این دستاورد نظام کار و سرمایه است که به مرور به تغییر نگرش آدمی انجامید. مدرنیسم بیشتر از آنکه مدافع مفهوم انسان محوری باشد،‌ با ترویج نگرش تکنولوژی محور، انسان را بلعید. باید جسورانه پذیرفت که تحول نگرشی که به تناوب به واسطه پیشرفت‌های بشری به وجود آمد، سبب جدا ماندگی انسان از هستی شد. او دیگر عضوی از این جهان یکپارچه نیست و رابطه انسان و هستیِ حقیقی‌اش از هم پاشید. تداوم حاکمیت این نگرش، آدمی را با فرهنگ و طبیعت پیوسته خویش که از تمدن‌هایِ مادر هزاران ساله به ارث برده بود بیگانه کرد.
نقطه مقابل سکونت، اقامت گزیدن است که موقت، پرهیاهو و فاقد تعلق است. آدمی در هر جایی اقامت می‌گزیند اما آن را تحمل می‌کند تا پایان یابد. اقامت گزیدن به تمدن زدایی می‌انجامد و خصیصه‌های فرهنگی تمدن‌های موجود را هم از میان می‌برد و گستره فرهنگی یکنواختی را ایجاد می‌کند. تمدن‌زدایی غایت جهانی‌سازی و مقیم کردن انسان‌ها ابزار جهانی شدن است.

اقامت گزیدن و منزل گزینی بی‌دوام، منجر به پذیرش و تکرار آداب تحمیلی دیگری می‌شود که نه تنها به انکشاف امر تمدن ساز منجر نمی‌شود بلکه سبب هویت زدایی از داشته‌ها، دگردیسی هویت جاری و از شکل افتادن زندگی می‌شود. انسان مقیم، انسانی عقیم و پذیراست نه انسان خلاق. شرکت‌های بزرگ چند ملیتی و اهمیت کار گروهی و نه فردی، سازه‌های اقامتی کور و در هم انباشته، بزرگ‌راه‌های سریع و نابودی حس زیباشناختی، رسانه‌های جمعی و هیاهوی مدام و چرخش بی‌وقفه نظام مصرفی و خاطره زدایی فردی با ترویج حسی از بحران دائمی، ناامنی ناشی از فقدان خودبسندگی، ترس از دست دادن فرصت‌ها و جعل و دست‌کاری حافظه جمعی، سبب تحول نگرش انسان امروز، نابودی خودباوری و خصیصه‌های فردی وی و اضحملال خلاقیت تمدن‌ساز او شده است.

حافظه زدایی رابطه شانه به شانه با تحول در ادراک فضایی شهروندان دارد. مکان‌ها، سازه‌های فضایی هستند که هستی خود را از سکونت آدمی می‌گیرند نه از اقامت او. بدون سکونت آدمی، سازه‌ها به مکان تبدیل نمی‌شوند. سکونت آدمی، شرط لازم برای تبدیل فضا به مکان است. به گفته هایدگر، ساکن شدن امری شاعرانه ا‌ست و صرفاً حضور کمّی و فیزیکی انسان در محلی خاص نیست. بلکه ساحتی قدسی‌ست که زمین، آسمان، خدایان و فانیان را در بر می‌گیرد. انسان با نابودی جایگاه خدایان و طرح مسئله مالکیت در سرمایه‌داری مدرن، قداست سکونت در زمین را از میان برد و خود به گزاف بر جایگاه خدایان تکیه زد. این نگرش ویران‌گر نه تنها به نابودی طبیعت منجر شد بلکه رابطه انسان با همنوعان خود را هم دچار اختلال کرد. با از میان رفتن ریشه‌ها، امکان سکونت از میان رفت و انسان در زمین با بردگی تنها اقامت می‌کند.