کد خبر : 601532 تاریخ : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳ - 02:11
در فقدان دکتر محمدرضا خباز/یادداشتی از پیام فیض دبیر سیاسی روزنامه ستاره صبح به بهانه درگذشت دکتر محمدرضا خباز نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی یادداشتی در رسای او نوشت.

پیام فیض دبیر سیاسی و بین الملل روزنامه ستاره صبح در پی درگذشت دکتر محمدرضا خباز نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی یادداشتی در روزنامه ستاره صبح شماره 23 بهمن 1402 نوشته که بدین شرح است:

سخن گفتن و نوشتن درباره فقدان برخی انسان‌ها کار آسانی نیست. انسان‌هایی که در مقاطع مختلف خدمات زیادی به کشور و ملت ارائه داده‌اند قابل ارزیابی از یک جنبه نیستند. به جرات می‌توان گفت یکی از این شخصیت‌ها «محمدرضا خباز» است. وقتی می‌خواهم از محمدرضا خباز بنویسم نمی‌دانم باید از کجا شروع کنم اما خوب خاطرم هست که او هر زمان که می‌خواست لب به سخن بگشاید با بسم‌الله.. شروع می‌کرد.

مردی که مرادش علی بود و کتابش نهج‌البلاغه. به ندرت پیش می‌آمد راجع به حکمرانی و سیاست صحبت کند و از نهج‌البلاغه تفسیر نگوید. او تسلط و باور عمیقی به احکام نهج‌البلاغه داشت. در آخرین دیداری هم که فعالان سیاسی با رئیس‌جمهور داشتند خباز از نهج‌البلاغه توصیه‌هایی را به آقای رئیسی انجام داد.
بنده سال‌ها او را می‌شناختم و در مقاطع مختلف، چه در دوران مسئولیتش و چه در دوران پس از مسئولیت، بارها با او درباره مسائل روز کشور گفتگو کردم ازاین‌رو می‌توانم شهادت دهم که برای خباز، حجت فقط منافع مُلک و ملت بود. او هیچ‌گاه منافع خود را در سیاست ورزی لحاظ نمی‌کرد. خاطرم هست همین اواخر از او پرسیدم دکتر شما برای انتخابات مجلس ثبت‌نام کردید یا خیر؟ «گفت بله، نباید فرصت خدمتگزاری را از دست داد، ما ثبت‌نام می‌کنیم اگر اجازه دادند که خود را به رأی مردم می‌سپاریم اگر اجازه نداند مسئولیت از دوش ما برداشته می‌شود. اینکه برخی می‌گویند ثبت‌نام بکنیم ولی اعلام نکنیم کار درستی نیست شترسواری دلا دلا نمی‌شود ما وظیفه داریم بیایم که اگر بعداً رد صلاحیت شدیم بتوانیم بگوییم ما آمدیم شما نخواستید.» همین‌طور هم شد وقتی در مرحله هیات اجرایی رد صلاحیت شد اعتراض نکرد و گفت وظیفه از دوش ما برداشته شد. یکی از اصول اخلاقی او عدم کمک گیری از دیگران بود. خاطرم هست به بنده می‌گفت که به فرزندانم همیشه توصیه کرده‌ام تا جایی که می‌توانید از کسی کمک نخواهید حتی از بانک هم وام نگیرید و خودتان را بدهکار بانک نکنید. برادر بنده یک کافی‌شاپ در شرق تهران دارد که هر زمان با دکتر خباز صحبت می‌کردم از او دعوت می‌کردم که بیاید و سری به ما بزند او هم به دلیل مشغله فراوان و دوری راه همیشه به بنده می‌گفت: «خدا منو از شرمندگی تو نجات بده» آخرین بار دو هفته گذشته بود که حدود چهل دقیقه تلفنی با دکتر خباز صحبت کردم. اما نمی‌دانستم این آخرین مکالمه و خداحافظی با دکتر خباز است. کاش همه ما خاطرمان باشد که امکان دارد هر خداحافظی آخرین خداحافظی باشد..
روحش شاد و قرین رحمت الهی