اتفاقاتی روزهای چهارشنبه و پنجشنبه رخ داد که باعث حیرت ایرانیها شده است. این اتفاقات به لحاظ تأثیرات میان مدت و بلند مدتی که میتواند داشته باشد بر منافع ملی، منافع مردم، امنیت ملی، تمامیت ارضی و زندگی مهم است. این نوشتار به پس لرزه حمله موشکی سپاه به اربیل، ادلب سوریه و بلوچستان پاکستان به طور ویژه میپردازد. 1-سپاه به مقر موساد در اربیل کردستان عراق حمله کرد و آن مرکز را ویران کرد و چند نفر از جمله یک تاجر یهودی در آنجا کشته شد. 2-سپاه به مقر داعش در ادلب سوریه حمله کرد. 3-سپاه به مقر جیش العدل در پاکستان حمله و آنجا را ویران کرد. 4-عراق سفیرش را از تهران فرا خواند و به شورای امنیت علیه ایران شکایت کرد. 5-پاکستان سفیرش را از تهران فراخواند و اعلام کرد سفیر ایران حق بازگشت به اسلام آباد را ندارد. 6-اتحادیه عرب حمله به اربیل را محکوم کرد. 7-مذاکره هیات اقتصادی ایران در چابهار با پاکستانیها بدون نتیجه پایان گرفت. 8-قیمت دلار در بازار به کانال 54 هزار تومان رفت. 9-اسرائیل به خود جرات داد که اعلام کند قصد حمله به ایران را دارد. 10- حوثیها به یک کشتی آمریکایی حمله کردند. 11-آمریکا مدعی شد 14 پهپاد آماده شلیک حوثیها را قبل از اقدام از بین برده است. 12-جنبش انصارالله (حوثیها) توسط وزارت خزانه داری آمریکا در فهرست گروههای تروریستی قرار گرفت. 13-رابطه عربستان با ایران که بهبود یافته بود رو به تیرگی میل میکند. علم سیاست مانند علم اقتصاد هر کنشی که انجام میدهد باید به دنبال جلب منفعت و دفع ضرر باشد. سیاست ورزی در قالب نظریه هزینه-فایده قرار میگیرد و در هر مورد اقدام میکند. پرسش این است که آورده و منفعت سیاست تهاجمی در روابط خارجی از جمله حملات موشکی به اقلیم کردستان عراق، پاکستان و سوریه چه بوده و چه نفعی میتواند داشته باشد؟ البته حاکمیت از این حق برخوردار است که هر سیاستی را صلاح میداند اتخاذ و اجرا کند. مهم نتیجه است. عدهای پیش فرضشان این است که با چنین اقداماتی ضریب امنیت ملی بالا میرود و قدرت بازدارندگی نیز افزایش مییابد و دشمنان میترسند و عقب نشینی میکنند. تجربه 4 دهه گذشته عکس این پیش فرض را اثبات میکند. آقایان باید بدانند که ایران و دنیا تغییر کرده است. نگرشها مثل زمان جنگ سرد و دهه نخست انقلاب نیست. مردم اکنون «سره را از ناسره» تشخیص میدهند و آنچه به نفعشان باشد به آن روی میآورند. اگر این فرض درست است مشاهدات میدانی نشان میدهد که مردم برای چنین اقداماتی هورا نمیکشند، بلکه نگران تأثیر این اقدامات بر زندگی خود هستند. هرچند داشتن نیروی نظامی قوی خوب و لازم است و کسی مخالف آن نیست ولی در دنیای مدرن دیگر قدرت بازدارندگی از لوله تفنگ بیرون نمیآید. اگر این گزاره و برداشت درست بود اتحاد جماهیر شوروی سابق که دومین قدرت نظامی جهان محسوب میشد باید سرپا میماند و به تاریخ نمیپیوست. اگر قدرت نظامی باعث نان، آب، هوا و رفاه میشود، چرا بر اساس محاسبه بانک جهانی درآمد سرانه هر فرد در کره شمالی که صاحب بمب اتم است، 1298 دلار و درآمد سرانه هر فرد در کره جنوبی به دلیل داشتن اقتصاد آزاد و نداشتن بمب اتم بیش از 33 هزار دلار بوده است. اصل هشتم قانون اساسی امر به معروف و نهی از منکر را یک وظیفه همگانی میداند. نویسنده با بهره گیری از این اصل، قاعده هزینه-فایده، قاعده tradeoff ) بده بستان) بر این باور است که پس لرزه برخی اقدامات در روابط خارجی متوجه زندگی 85 میلیون ایرانی میشود. مگر اینکه آقایان استدلالی داشته باشند که این کارها به نفع مردم است که نویسنده از آنها بی اطلاع است. رصد وقایع پیرامونی نشان میدهد که ایران به تدریج به کشوری تبدیل شده که تعداد منتقدان، مخالفان و دشمنان آن افزایش پیدا کرده است . آیا این واقعیت تلخ به نفع امروز و آینده مردم است؟ عقل سیاسی، عقل حسابگر و عقل معیشتی حکم میکند که واقعیتها را باید دید و دریافت که برخی اقدامات میتوانند اجماع منطقهای برای کشور شکل دهند. متاسفانه اکنون نوعی شبه جنگ بر منطقه حاکم شده که میتواند پای ایران را به این شبه جنگ باز کند. برای جلوگیری از شکل گیری اجماع منطقه ای بهتر است ایران در ارتباط با جنایاتی که اسرائیل در غزه انجام میدهد مشابه کشورهای عربی از فلسطین حمایت مالی، حقوقی و دیپلماتیک کند و از مناقشه 75 ساله عبری، عربی و غربی که می تواند برای مردم و کشور هزینه داشته باشد فاصله گیرد. غرب تلاش میکند اقدامات حوثیها و محور مقاومت را به پای ایران بگذارد و با بهره گیری از ایران هراسی اجماع شکل دهد که نشانههای آن دیده میشود. مثل تعلیق سفرهای حجاج به عربستان، فراخواندن سفیر عراق از تهران، موضع گیری اتحادیه عرب علیه ایران و نادیده گرفتن تمامیت ارضی ایران توسط روسیه و چین و ...