اظهار نظر مسئولان در مورد وضعیت اقتصادی کشور، به ویژه آمار های ارائه شده؛ با مشاهدات مردم از وضعیت معیشتی خود تناسبی ندارد. واقعیت های اقتصاد ایران چیست؟ به نظر شما آیا چشم انداز مثبتی وجود دارد؟ چند آیتم وجود دارد که وضعیت اقتصادی با آن ها سنجیده می شود. اولین مورد از آنها تورم است. تورم شهریور ماه 45.8 درصد بود. وقتی تورم بالای 40 درصد داریم نمی توانیم ادعا کنیم وضعیت خوب است. وقتی تورم بالای 40 درصد باشد، سفره مردم کوچک خواهد شد و به خانوار فشار می آید. از این رو وجود تورم، برای جامعه محسوس است. تورم در کشور های پیشرفته دنیا زیر 10 درصد است. کرونا تورم را در جهان بالا برد ولی عموم دولت ها این وضعیت را کنترل کردند. اگر در ایران می خواهیم ادعا کنیم که وضعیت اقتصادی مطلوبی داریم، اولین آیتم مورد توجه تورم است. آیتم دوم رشد اقتصادی است. در سال های گذشته رشد اقتصادی ایران حداکثر 3.5 درصد بود. اگرچه این رقم در مقایسه با سال های 95 و 96 بهتر شده، ولی این رشد اقتصادی ما را به جایی نمی رساند. رشد اقتصادی باید همانطور که در برنامه های کلان پیش بینی شده باشد. در دهه 90 رشد اقتصادی 1.5 تا 1.9 درصد بود. این عقب ماندگی باید جبران شود. آقایان می گویند وضع خوب است، ولی من این وضعیت را خوب نمی بینم! وقتی رشد اقتصادی 3 تا 3.5 درصد است و پیش بینی سازمان های بین المللی مثل صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در مورد سال های آینده رشدی در حدود 2 درصد است؛ نمی توان گفت وضعیت خوب است. توجه داشته باشید که این سازمان های بین المللی اطلاعات خود را از مراجع رسمی مثل بانک مرکزی می گیرند. آیتم سوم که اثر اش آنی نیست مساله سرمایه گذاری است. سرمایه گذاری ایران در طول 4 سال گذشته به اندازه استهلاک مان بود. یعنی رشدی در سرمایه گذاری نداشتیم. پس چطور می توانیم بگوییم وضعیت ما خوب است؟! حتی اگر تحریم ها برداشته شود، برای استفاده از منابع نفتی باید از قبل سرمایه گذاری کرده باشیم. میزان سرمایه گذاری سال ها است که منفی یا در حد استهلاک مان است. با احترام به نظرات دیگران، برداشت شخصی من این است که سه عامل اصلی، تورم، رشد اقتصادی و سرمایه گذاری از جمله پاشنه آشیل اقتصاد است. تورم حدود 45 تا 46 درصد است. که باید یک رقمی شود. رشد اقتصادی حدودا 3 درصد است و رشد سرمایه گذاری در سال های گذشته منفی بوده است و امروز نزدیک به صفر است. با چنین شرایطی نمی توان ادعا داشت که وضعیت اقتصادی خوب است.
سر چشمه مشکلات کجاست؟ نقش تصمیم گیری تیم اقتصادی دولت در این مشکلات چیست و بانک مرکزی چه نسبتی با این وضعیت دارد؟ اگر در یک خانواده، درآمد با هزینه جور در نیاید و مجبور شوند با فروش دارایی هزینه کنند، معلوم است که کارشان به کجا می رسد؟ ریشه اصلی مشکلات اقتصادی، عدم تعادل بین هزینه های جاری و درآمد است. به عقیده من مشکل اصلی در ناترازی بودجه است. درآمد کشور معادل 70 درصد هزینه های جاری است. این وضعیت به خوبی نشان می دهد که مشکل کجاست؟! 30 درصد از هزینه های ما به صورت باری به اقتصاد تحمیل می شود. یعنی هر سال باید 450 هزار میلیارد تومان از منابع دیگر از جمله فروش نفت، انتشار اوراق و شرکت ها بگیریم. عامل بعدی فضای کسب و کار است. با توجه به تورم 45 یا 46 درصدی، مردم نمی توانند وضعیت آینده را پیش بینی کنند. از این رو سرمایه گذاری نمی کنند. کسانی که سرمایه گذاری کرده اند به اندازه 45 یا 46 درصد درآمد ندارند و از جیب می خورند. تا زمانی که فضای کسب و کار را با شرایط تورم و با واقعیت ها متناسب نکرده ایم سرمایه گذاری در کشور صورت نمی گیرد. رتبه ما در این حوزه خوب نیست. وضعیت باید اصلاح شود تا حوزه کسب و کار جانی بگیرد.
بنا بر آمار ها میلیون ها ایرانی فقیر هستند. فارغ از نقش این حقیقت تلخ در وضعیت اجتماعی و سیاسی، این جمعیت در وضعیت اقتصادی چگونه دیده می شوند؟ ابتدا باید تعریف فقر را بررسی کنیم. فقر تعریف زیادی دارد. ولی با هر تعریفی از فقر به هر درصد و رقمی که رسیده باشیم نمی توانیم به راحتی از آن بگذریم. با وجود رقم بالای فقر، دولت باید یارانه بیشتری بپردازد. زیرا ادامه داشتن زندگی ایرانیان در وضعیت فقر، سرمایه اجتماعی حاکمیت را از بین می برد و در اینده امکان اخذ تصمیمات درست از دولت ها گرفته می شود. در سال 90 تصمیم گرفته شد که نرخ انرژی هر سال افزایش پیدا کند تا به نرخ واقعی برسد و مصرف انرژی کنترل شود. تصمیم بر این بود که از محل صرفه جویی در مصرف انرژی به مردم یارانه پرداخت شود. این برنامه به صورت نصفه و نیمه اجرا شد و تاثیر مثبتی به جا نگذاشت. امروز دولت 900 هزار میلیارد تومان یارانه انرژی می پردازد و مصرف انرژی ناترازی دارد. تابستان برای اینکه برق خانه ها قطع نشود برق بخش صنعت را قطع کردند و در زمستان باید برنامه مشابهی را برای گاز اجرا کنند. این ناترازی ها اثر خود را بر اقتصاد به جا می گذارد. بخشی از این فقر نتیجه عدم توجه به برنامه ها و اخذ تصمیمات نادرست است.