کد خبر : 517284 تاریخ : ۱۴۰۲/۴/۲۸ - 19:43
‎غریوِ ویوالدی /مصطفی فلاحیان

ستاره صبح آنلاین- گوش سپردن به موسیقی از قدیمی‌ترین لذتهای بشر است. بشری که در ابتدا با نوای باد، ماغ‌ماغ حیوانات، حرکت برگها و پیچش‌ نسیم در حفره‌ی سنگ‌ها با موسیقی آشنا‌ شد، شاید اولین نواها را بوسیله‌ی اشیایی‌ که در طبیعت می‌یافت بوجود آورد، چیزهایی مثل صدف، حلزون و چوب‌های تو خالی که در ابتدا جنبه‌ی محافظتی و خبررسانی داشتند اما یواش‌یواش دریافت که با ابزارهای ساخته‌ی دستش‌ می‌تواند صداهایی تولید کند، و به ارزش موسیقی پی‌ می‌برد و اینکه می‌تواند همدم‌اش باشد، حتا جذابیت جنسی‌ تولید کند و خلجان‌های روحش را بروز بدهد. هر چند فقط میتوانسته بشنودش و نه اینکه ضبطش کند. کم‌کم موسیقی جزو جدایی‌ناپذیر زندگی انسان می‌شود و راه تکاملش را می‌پیماید و عرصه‌های کلاسیک و مدرن را پشت سر می‌گذارد تا به جنبه‌ی اعتراضی - اجتماعی امروزین و رپ رسیده است، تا تنش‌ها و دردها، تحقیرها، نابرابری‌ها، خشمها و فریادهایش را بروز بدهد. گویا دیگر صداهای نرم و لطیف برای بشر جذابیتی ندارد آخر گوشش پر است از صدای سایش و برش آهن، سنگ، بتون، عبور هواپیما، موشک، گلوله، ترقه و هیاهوهای بسیار برای هیچ، در غوغای خیابان، رسانه، غلغله‌ی چهارراه‌ها و مراکز خرید. در حقیقت روحیه آدمِ امروز چیزی را می‌طلبد که بازگو کننده‌ی چیزی باشد که روحِ عصیانگر دوران تولید و تحمیلش کرده است، هر چند بیشتر این اتفاقات و هیاهوها نتیجه‌ی برنامه‌های سرمایه‌داری و قدرتها و حکومتهای دیکتاتوری و تمامیتخواهی است که هر کدام به نحوی در ساخت و اشاعه‌اش نقش داشته‌اند. اکنون گویا موسیقی کلاسیک چیزی تزئینی جلوه میکند، حتا آهنگسازانی که در عصر خودشان شورشی بوده‌اند، مگر اینکه آن قطعات با روحیه‌ی عاصی انسان امروز همسانی داشته باشد، مثل قطعاتی از پاگانینی، بتهووفن، موتزارت، واگنر، چایکوفسکی و... . اما در این میان چهار قطعه‌ی ویوالدی هنوز جذابیتشان را حفظ کرده‌اند، قطعاتی که آنچنان به اصالت روح گمگشته و تنهای بشرِ تنها آغشته‌اند که شنیدنشان با هدفون در واگن مترو حس مرموزی دارد از روند زندگی رنج‌آور و پرفرازونشیبِ انسان در آرامشی اندوهناک از دور افتادگی‌اش از طبیعت، مخصوصاً با هجوم پدیده‌های اقلیمی، گرمایش کره‌ی زمین، نابودی منابع، هوشدارهای زیست‌محیطی، مرگ جانوران و آتش‌سوزی جنگل‌ها و مراتع. آخر در این قطعات میشود صداهای دوران پیش از عصر مصرف‌گرایی را شنید. دورانی که هنوز بشر به تسخیر سیستم‌های گوناگون امروزی در نیامده بود، و حداکثر بدنش به بیگاری مشغول بود، ولی امروزه نه فقط تن‌اش که ذهن و احساس و روحش را نیز کارفرمایان و زندگی رباتیک به بردگی گرفته‌اند. نواهای انسانی و حسهای فروخورده در آثار ویوالدی هنوز موجودند؛ شادی‌ها، ترس‌ها حزن‌ها، بیم‌ها، شگفتی‌ها، دردها، تنهایی‌ها و هر حسی که بشر در آنی دچارشان می‌شود. این قطعات که در ستایشِ روحِ چهار فصل سال‌اند اوج پختگی و خلاقیت او‌ را نشان می‌دهند که جنبش نوینی در ادراک موسیقی بود. مشهور است که در این کنسرتوها می‌شود نوای نهرهای روان، آوازِ پرندگان، پارسِ سگ‌ها، وزوزِ حشره‌ها، چوپان‌های جار زننده، تندبادها، شب‌های خاموش، چشم‌اندازهای یخ‌زده، اسکی‌بازی کودکان روی برف، و جرق‌جرقِ آتش را شنید. به نظرم این کنسرتوها آخرین منظره‌ی بین حس‌های دنیای قدیم و منگی دنیای جدید هستند، دنیای جدیدِ چِرخ‌چِرخ سی‌پی‌یو و هوش‌مصنوعی که شاید در آینده فریاد اعتراضی رپ را هم ببلعد و نقطه‌ی پایانی باشد بر هستی انسانِ نخستین که هیچ تصوری از آینده نداشته است