به گزارش ستاره صبح آنلاین در ادامه متن کامل گفت وگو با علی ربیعی در می خوانید:
* 44 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد، چرا در ایران انقلاب شکل گرفت و اهداف، شعارها و ارزش های این انقلاب چه بود؟
همه انقلاب ها به دنبال یکسری آرمان ها شکل می گیرند و اساساً در ذات انقلاب ها، «آرمان طلبی، تحول خواهی و نگاه به آینده مطلوب» نهفته است. به عبارتی دیگر وقتی دو آرمان سلبی – ایجابی به اشتراک ذهنی در جامعه به طور توده وار تبدیل می شود، انگیزه کنش جمعی به صورت حرکت اجتماعی در قالب جنبش و در نهایت انقلاب به وجود می آید.
در صورت فقدان آرمان ایجابی حرکت اجتماعی به شورش تبدیل می شود؛ در واقع شورش ها حرکت های عظیم اجتماعی بدون هدف رو به آینده و رهبری مشخص و آرمان گرا می باشند بنابراین آرمان جزء لاینفک انقلاب های اجتماعی است. مطالعه انقلاب های بزرگ اجتماعی قرن بیستم حاوی نکات مهمی است، – در زمینه مقایسه انقلاب ها اثر کرین برینتون در کتاب «کالبدشکافی چهار انقلاب» قابل تأمل می باشد – به نظر من نیز یکی از رخدادهای مشترک در همه انقلاب ها روندهای «ائتلاف- اختلاف » در پیش و پس از پیروزی انقلاب ها می باشد.
مطالعه تطبیقی نشان می دهد که در همه انقلاب های موفق و ناموفق در مورد آرمان های سلبی، تغییر خواهی و شالوده شکنی ساختارهای موجود همه جریان ها به رغم داشتن افکار و ایدئولوژی های متفاوت، دارای آرمان مشترک سلبی و نفی گرایانه هستند و در انقلاب های موفق، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ها درمورد آرمان های ایجابی دچار اختلاف می شوند و این چنین روندهای جدایی از انقلاب ها و ضد انقلاب شدن و نیز پیدایش قرائت ها، دیدگاه ها و گفتمان های متفاوت در درون یک انقلاب هم آغاز می شود؛ انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.
نکته تبیینی دیگر که با مطالعه انقلاب اسلامی ایران به وضوح قابل مشاهده است، پیدایش تفسیرهای متفاوت و بعضاً متضاد از آرمان های اولیه ایجابی است، آرمان هایی که قرار بود محور آینده ای بهتر برای جامعه شود. باز هم مطالعه همه انقلاب ها نشان می دهد، تسویه های حتی خونین بعد از پیروزی انقلاب ها به وقوع پیوسته در انقلاب انگلیس، فرانسه و روسیه، اعدام ها و گیوتین های خونی و در روسیه ترورهای حذفی فراوان بوده است؛ به هر حال در ایران هم بعد از سال 58 آرام آرام گرایش های متفاوت بروز کردند به خصوص بعد از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی و افول هژمونی گفتمانی و نظری جنگ، اختلافات نگرشی، تفسیری و قرائت های متفاوت در میان انقلابیون پدید آمد، به نحوی که در مفاهیم سه گانه اصلی؛ نوع استقلال خواهی، حدود آزادی و چگونگی اعمال جمهوریت مورد مناقشه نظری در ساحت سیاسی و اجتماعی قرار گرفت.
*این دیدگاه وجود دارد که پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب، همچنان برخی از آرمان های اصلی انقلاب عملی نشدند، با این نظر موافق هستید؟
در پاسخ به پرسش که چرا انتظارها از انقلاب عملی نشده و حداقل نسل های جدید نسبت ذهنی کمتری با آرمان های انقلاب دارند و یا به دید تردید به آن می نگرند، باید در چند علت پدیده را جست وجو و تبیین کرد. نخست اینکه به طور کلی چشم انداز و دورنمای هر پدیده اجتماعی و حتی فیزیکی و مادی زیباتر از واقعیت روی زمین جلوه می کند، همه مطلوبیت ها وقتی توسط مطلوب گرایان به عرصه عمل تبدیل می شود، با دشواری و مشکل زیاد نمی تواند آنچه را که ترسیم کرده تحقق ببخشد؛ این یک قاعده کلی است.
به اعتقاد من فقرزدایی، حذف محرومیت، ایجاد عدالت، از بین رفتن نابرابری و ریشه کن کردن فساد، آرمان صادقانه امام خمینی(ره) و رهبری انقلاب بوده است. توسعه و پیشرفت ایران در همه سخنرانی ها و سیاستگذاری های تنظیم شده به چشم می خورد. دو شعار ایران آباد و آزاد، شعارهای اولیه انقلاب بود؛ آبادانی یا همان توسعه بدون تردید در ذهنیت انقلابیون جای داشته است. من به طور خلاصه علت های عدم موفقیت را این چنین می بینم و تبیین می کنم.
ساختارها و نهادهایی که باید آرمان های انقلاب را محقق می کردند، به خوبی تعبیه نشدند، بخشی از این پدیده ناشی از درک نادرست از تحولات چه تحولات داخلی و نسلی و چه تحولات جهانی است و بخشی دیگر فقدان دانش سیاستگذاری و اجرایی لازم بوده است. در مجموع نتوانستیم نهادهای پیش برنده آرمان ها را به خوبی بسازیم، نهادها و ساختارها فقط بُعد شمایلی، نموداری و اسمی ندارند بلکه نهاد مجموعه ای از دانش، تکنولوژی های در جریان و در بستر فرهنگ پیش برنده و نخبه گرا به وجود می آیند.
من بین عاملیت و ساختار در کشور پس از انقلاب، نقش عامل ها را بسیار برجسته تر می دانم، عاملان و نخبگان اجرایی هستند که باید ساختارهای گذشته و جدید را ترکیب و نهادهای پیش برنده برای جامعه را بسازند؛ اتفاقاً خود این سه محور نیز معلول شرایط و اتفاقاتی است که در این دهه ها رخ داده است.
یکی از دلایل ناکارآمدی نهادی و ایجاد بحران نفوذ توسط نهادها «انحرافی» است که در انتخاب عاملان و نخبه گرا کردن نظام اجرایی کشور به وجود آمده است، من نوعی تفکر خالص گرایی به خصوص به سمت یک جناح خاص را باعث حذف بسیاری از عاملان کارآمد از صحنه اجرایی کشور می دانم.
خالص گرایی ما از سالهای اول که مبتنی بر «تعهد» در کنار «تخصص» بود، آرام آرام به افراد برگزیده از ستادهای انتخاباتی و یک دانشگاه مدرسه ای تبدیل شد. در صورتی که آموزه هایی که در حزب جمهوری اسلامی در مورد مدیران از رهبران اولیه انقلاب مثل شهید بهشتی می شنیدم، تعهد را آنچنان وسیع تفسیر می کردند که هر فردی وفادار به ایران، سالم و غیر فاسد را در خود جای می داد. از آنجا رسیده ایم به اینکه حتماً باید وابستگی به گروه خاصی با هر اندازه ای از دانش داشته باشیم.
در هر دوره ای که مقداری فضای حضور و آزاداندیشی و مجال دادن به بخش گسترده تری از جامعه پدید آمد، شاهد تحول رو به جلو بوده ایم؛ تحول نیازمند انسان های تحول گرا، استراتژیست و با دانش روز جهانی می باشد.
تجزیه زیسته و مختصر دانش مطالعاتی من درمورد برون رفت کشورهای شبیه به ایران که آنها را به عنوان کشورهای تازه صنعتی شده می شناسیم، نشان می دهد نقطه آغازین تحول و توسعه با نخبه گرایی و فرصت دادن به شاگرد اول های جامعه برای حضور در نظام اداری و میدان دادن به نخبگان اقتصادی و اجتماعی به وقوع پیوسته است. تصمیمات درست، فهم درست از مسایل و قدرت ریسک پذیری در افرادی است که از نظر ذهنی سرشار از استعداد باشند.
بدون تردید پر بسامدترین تکرار آرمانی در انقلاب چه قبل و بعد از پیروزی، آزادی و حق انتخاب گری در امور سیاسی کشور بود. 5 انتخاب در سال اول پیروزی انقلاب نماینگر چنین رویکردی است، من فکر می کنم که حتی «انقلاب» خود یک «انتخابات» بود. به مرور نزاع های سیاسی داخلی و تمایل به خلوص گرایی یک جریان، ابتدا باعث حذف فعالان سیاسی و اجتماعی با مشرب های مختلف از صحنه انتخاباتی شد به نحوی که در کمتر از یک دهه، بخشی از کنشگران از بازی سیاسی و چرخش نخبگان به کنار گذاشته شدند و این مساله آنقدر تداوم یافت تا اینکه حتی گریبان افراد پایه گذار انقلاب را گرفت و آنها را از صحنه خارج کرد و در نهایت منجر به حذف بخش زیادی از مردم از صحنه انتخاباتی شد که نمود آن را در دو انتخابات اخیر مجلس و ریاست جمهوری مشاهده کردیم.
مطالعه من درباره اینکه چگونه این روند منجر به دوری مردم شد، نشان می دهد که چون رأی دهندگان یک گرایش سلبی نسبت به جریان سیاسی در داخل پیدا کردند و روش ها و سلایق دیگر از این تفکر را می پسندند، عملاً همه انتخاب ها منجر به حذف یک جریان شده است. لذا برای نیل هدف به روی کار آمدن، عملاً با حذف مردم از صحنه نتیجه گرفته شد.
نکته دیگر؛ «استقلال» باز هم از آرمان های خدشه ناپذیر انقلاب و پر بسامد مورد وفاق همگان بود، اما به مرور مفهوم «استقلال» دچار نوعی چالش شد و شیوه استقلال طلبی نیز مورد مناقشه قرار گرفت. البته من یکی از نقاط برجسته انقلاب را حفظ «استقلال» می دانم. امام(ره) بر حفظ استقلال تأکید داشتند و بر آن پایبند بودند و پس از آن نیز رهبری در این زمینه بسیار واضح، شفاف و قاطع عمل کردند. منتها یک سر طیف، تخاصم و در آن سوی طیف، وابستگی و تبعیت بود و این امر سبب ایجاد نوعی نزاع سیاسی شد و همین مساله به نظرم تبدیل به فلسفه وجودی یک جریان سیاسی در کشور شده است و بر همین اساس تداوم تخاصم به یک خط مرز سیاسی با دیگران تبدیل شد. معتقدم همگان در مورد استقلال تفاهم عمومی داشته اند – فارغ از گروه ها و جریان های کوچکی که حیات خود را در سایه قدرت های خارجی تعریف کرده و می کنند – استقلال بدین معنا که یک دولت قدرتمند یا دولت های دیگر نتوانند سرنوشت ملت ایران را رقم بزنند و تعیین کننده در سرنوشت ایران باشند، نتوانند منابع ایران را فدای منافع خود سازند، این فهم با روندی که ایران بزرگ را از شاهراه های حیاتی اقتصاد دور کرده و نقشی تعیین کننده در تولید جهانی را به دنبال نداشته، متفاوت است.
طبق فرمایش امام(ره) بنا بود ایران مستقل و آزاد باشد و ارتش، اقتصاد و… هر یک استقلال خود را حفظ کنند، اما قرار نبود خود را از زنجیره اقتصاد جهان حذف کنیم و موجب تشدید تحریم های متعددی علیه کشور و مردم شویم، ما می توانستیم همکاری مستقلانه با جهان داشته باشیم و تحت سلطه قدرت های جهانی نباشیم.
اقتصاد امروز ایران به سیاست خارجی بسیار گره خورده است. درخصوص حفظ استقلال هیچ ایرانی حتی کسانی را که امروز به ظاهر «معارض» می بینیم، حاضر نیستند، ایران تحت سلطه یکی از قدرت های جهانی باشد یا عربستان، رژیم اسرائیل و جناح هایی در داخل آمریکا برای ایران تصمیم بگیرند، منتها عموم مردم توقع دارند پس از گذشت 44 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، در نقطه ای ایستاده باشیم که اسلام هراسی، دین هراسی و مردم ایران هراسی به وجود نیاید، پس از تحقق این امر، می توانستیم سیاستگذاری متوازن و همراه با استقلال را دنبال کنیم.
اقتصاد ایران به یک اقتصاد سیاسی تبدیل شده است. نمی گویم وضع موجود را نمی توانیم با سیاستگذاری بهتر، مناسب تر کنیم، اما رشد مداوم و پیوسته در اقتصاد بدون استفاده از مزیت های اقتصاد جهان امروز، نشدنی است. با FATF و تحریم نمی توان اقتصاد پویا داشت و به مسایل و مشکلات مردم پاسخ داد. عدم توجه به این مساله باعث شد که به مرور به وضعیتی برسیم که عده ای زمزمه کنند این انقلاب ناکارآمد است و موضوعات درخشان و بالندگی انقلاب را نادیده بگیرند.