کد خبر : 40933 تاریخ : ۱۳۹۸/۷/۶ - 22:56
ناگفته‌های علی هاشمی، عضو تیم مذاکره‌کننده با مک‌فارلین دیپلماسی به‌صورت پنهانی صورت می‌گرفت اشاره: سال 1364 که جنگ ایران و عراق وارد مرحله حساس شده بود، جانشین فرمانده کل قوا یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی که درعین‌حال رئیس مجلس هم بود، با مشورت امام به این نتیجه رسید که با آمریکایی‌ها به‌صورت پنهانی وارد مذاکره شود. ایران برای پیروزی در جنگ نیاز به قطعات، سلاح، موشک و غیره داشت و آمریکایی‌ها به دنبال این بودند که با ایران رابطه استراتژیک برقرار کنند تا از این منظر به اتحاد جماهیر شوروی که در آن زمان ابرقدرت دنیا بود فشار وارد نمایند و موازنه قدرت به نفع آمریکا شود. دراین‌ارتباط دولت آمریکا در طول سال‌های 1364 تا ۱۳۶۵ طی هفت مرحله، ۲۵۰۰ موشک تاو و ۲۰۰ موشک هاوک به ایران فرستاد و در قبال آن از ۵ گروگان خود در لبنان ۳ نفر را با وساطت ایران آزاد کرد. بانی این مذاکرات، مک فارلین، نماینده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا و مشاور امنیت ملی سابق این کشور بود و طرف ایرانی هم محمدعلی هادی نجف‌آبادی، حسن روحانی و چند نفر دیگر ازجمله علی هاشمی بودند؛ اما مذاکرات پنهانی توسط نشریه الشراع لبنان فاش شد و معامله و توافق را به هم زد. این اتفاق برای ریگان، رئیس‌جمهور آمریکا، در کنگره رسوایی به بار آورد که ازنظر رسانه‌ها به واترگیت دوم معروف شد. البته دور اول این مذاکرات پس از عدم ملاقات سرآمدان سیاسی کشور ازجمله هاشمی رفسنجانی با این هیئت به بن‌بست رسید، اما در شهریور 1365 دوباره مقامات آمریکایی توانستند از طریق رابط‌های خود با علی هاشمی، برادرزاده هاشمی رفسنجانی، در بلژیک ملاقات کنند و مذاکرات را از سر بگیرند. علی هاشمی، به‌عنوان فردی که در دور دوم مذاکرات به‌عنوان واسط ایرانی طرف ملاقات آمریکایی‌ها قرارگرفته بود و بعدها نماینده مردم رفسنجان در دوره ششم مجلس شد، در گفت‌وگویی با سایت خبری انتخاب جزئیات تازه از مذاکرات بین او و هیئت آمریکایی و همچنین هدف سفر را فاش کرد که مهم‌ترین بخش‌های آن را در ادامه می‌خوانید.

ستاره صبح-

اصولاً دیپلماسی نهان نه در ایران، بلکه در تمام دنیا بر عهده نهادهایی چون شورای عالی امنیت، سازمان‌های اطلاعاتی، رابط‌های تجاری و نظیر این‌ها است. نوع دیپلماسی‌ای هم که با آقای مک فارلین صورت گرفت، دیپلماسی نهان بود. در جریان انقلاب ایران نیز این دیپلماسی به‌طور گسترده کارکرده است؛ مثلاً در موضوع اشغال افغانستان به‌وسیله آمریکا و حمله این کشور به عراق و در پی آن سرنگونی صدام حسین، همکاری‌هایی میان دو کشور وجود داشته است. حتی همین برجام هم به یک دیپلماسی نهان برمی‌گردد که قبل از آن در حال انجام بوده است.

نقش شورای عالی امنیت ملی
در قانون اساسی جدید که در سال ۶۸ تصویب شد امور کنترل دیپلماسی نهان به‌طورکلی به شورای عالی امنیت ملی سپرده شد؛ اما تا قبل از آن اصلاً چیزی به‌عنوان دیپلماسی نهان در قانون اساسی ایران پیش‌بینی نشده بود. زمانی که مسئله مک فارلین پیش آمد، شورای عالی امنیت ملی وجود نداشت، بیش‌تر هم به خاطر جنگ و این‌که خود حضرت امام حضور داشتند. مسئولان وقت با تماس با امام و نظراتی که از ایشان می‌گرفتند مسیرشان را مشخص می‌کردند.

علت ارتباط آمریکا و ایران چه بود؟
آمریکایی‌ها در پی حل دو سه مسئله با ایران بودند؛ یکی مسئله لبنان، دیگری افغانستان و بالاخره جنگ ایران و عراق بود که به سمت جنگی گسترده می‌رفت و عراق به‌نوعی در حال سیطره یافتن در آن بود. این نکته برای آمریکایی‌ها خطرناک بود. ایران هم در مقابل مسائلی داشت، ازجمله این‌که در زمان شاه یکسری تسلیحات آمریکایی خریداری‌شده بود که در مقطع جنگ نیاز به قطعات یدکی داشتند. یعنی دو طرف به نقطه‌ای رسیده بودند که نیاز به صحبت با یکدیگر داشتند. آن زمان بخش بزرگی از تجهیزات نیروی هوایی ما آمریکایی، بخشی انگلیسی و بخش کوچکی هم ایتالیایی بود. به همین دلیل هم دستیابی به این تجهیزات برای ایران مهم بود. به نظر من نیاز هر دو طرف باعث شروع مذاکرات شد. این نیاز‌ها درنقطه‌ای به نام مذاکرات «مک فارلین» همدیگر را قطع کردند، پس‌ازآن وارد مرحله دوم شد، بعد ادامه یافت تا سرانجام به قطع‌نامه 598 انجامید.

جزئیات ماجرای مک فارلین
زمانی که مک فارلین و هیئت همراهش به ایران آمدند، هیچ‌کدام از مقام‌های ارشد ایرانی با آن‌ها ملاقات نکرد، بلکه چند افسر اطلاعاتی به‌اضافه آقای حسن روحانی و آقای دکتر هادی البته همه هم بانام مستعار با آن‌ها ملاقات کردند. هدف آمریکایی‌ها از ملاقات هیئت مک فارلین با مقام‌های ارشد ایرانی این بود که این مذاکرات به دیپلماسی آشکار منجر شود؛ چون نمی‌شد دیپلماسی نهان را تا ابد ادامه داد، باید یک جایی به دیپلماسی آشکار تبدیل می‌شد؛ اما طرف ایرانی نمی‌خواست این اتفاق بیفتد. آن زمان سران سه قوه با مشورت حضرت امام به این نتیجه رسیدند که کسی از شخصیت‌ها با هیئت مک فارلین ملاقات نکند و ملاقات تنها در حد واحد‌های عملیاتی و اطلاعاتی باشد.

مذاکرات بی‌نتیجه
طرف مقابل می‌گفت ما قصد کمک داشتیم، ولی نتیجه‌ای نگرفتیم. می‌گفتند «قصدمان ملاقات با آقای هاشمی بوده، اما با چهار نفر به نام افسر اطلاعاتی ملاقات کردیم.» از این قضیه خیلی شاکی بودند. خوب این هیئت وقتی به ایران آمده بود، تقریباً در هتل مثل زندانی‌ها با آن‌ها برخورد شد و نه مثل مهمان. گله دیگرشان این بود که مسئولان ایرانی را که در ایران به ملاقات‌شان رفته بود، ازنظر چهره شناسایی کرده بودند، ولی می‌گفتند که «با اسامی مستعار با ما صحبت کردند.» برای طرف آمریکایی در این مذاکرات علاوه بر انتفاع مالی، هدف مهم‌تر کسب عمق رابطه استراتژیک با ایران بود. آن‌ها اگر می‌توانستند با آقای هاشمی ملاقات کنند، تمام مسائل‌شان را با ایران حل می‌کردند و ماجرا متفاوت می‌شد. آمریکایی‌ها درواقع به دنبال یک عمق استراتژیک در ارتباط با ایران بودند.

نقش روحانی در قضیه مک فارلین
آقای روحانی دست راست آقای هاشمی در جنگ بود و تقریباً در همه جلسات عملیات‌ها که برای ملاقات با آقای هاشمی می‌رفتیم، آقای روحانی کنار ایشان حضور داشت و نقش دستیار ویژه داشت. آقای روحانی از اول به شیخ دیپلمات معروف بود و نظرات خوبی هم داشت، به‌خوبی متوجه می‌شد که سیاست به چه سمتی می‌رود و باید چه کرد.

امام خمینی: باید مشت‌تان بسته باشد
من دور اول را خبر ندارم که امام در جریان مذاکرات بودند یا خیر، اما بعدازآن آقای محسن رضایی، که بیش‌تر با ایشان در ارتباط بودم، به من گفتند که امام در جریان است. در مذاکرات مک فارلین آقای رضایی از قول امام برای من نقل کردند که امام فرمودند: «باید مشت‌تان بسته باشد و آن‌ها نبینند که شما می‌خواهید چه کنید.» ضمناً نمی‌دانم میرحسین موسوی، نخست‌وزیر وقت از موضوع خبر داشت یا نه؛ اما به‌هرحال محسن کنگرلو مشاور امنیتی نخست‌وزیر در جریان ماجرا بود.

واکنش به افشای ماجرا
اولین بار نشریه الشراع این خبر را منتشر کرد. بعد طرفداران سید مهدی هاشمی اطلاعیه‌ای را به‌صورت شب‌نامه در مجلس توزیع کردند که در آن نوشته‌شده بود دکتر هادی و روحانی به مملکت و خانواده شهدا خیانت کرده‌اند و باید محاکمه بشوند. این پچ‌پچه‌ها دیگر شروع‌شده بود و مخصوصاً در مورد دکتر هادی که رئیس کمیسیون خارجی مجلس، و همچنین روحانی که رئیس کمیسیون دفاعی بودند، بیش از همه بود. آن زمان موبایل هم وجود نداشت، در بیرون شایع شده بود و مثلاً افراد به یکدیگر می‌گفتند: «شنیدی با آمریکا مذاکره شده؟!» بنابراین آقای هاشمی تصمیم گرفت که پاسخی تهیه کند؛ اما واکنش آمریکایی‌ها متفاوت بود، آن‌ها در وهله اول تکذیب کردند. آقای هاشمی در روز دوازدهم آبان به سپاه زنگ زد که «من می‌خواهم توضیح بدهم، برای شما که مشکلی درست نمی‌شود؟» آن‌ها هم موافقت کردند. بعد ایشان در ۱۳ آبان در سخنرانی‌اش به مناسبت روز سیزدهم آبان، گفت: «ما اصلاً این‌ها را راه ندادیم. سلاح می‌خواستیم که گرفتیم.» آن‌چه آقای هاشمی گفت، به نظر من واقعیت بود؛ چون ایران عمق استراتژیک با آمریکا برقرار نکرد. در مذاکرات مک فارلین یک استراتژی وجود داشت که عبارت بود از تحویل سلاح و در مقابل آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان.

ادامه مذاکرات بعد از افشای 
مک فارلین
بعد از افشای مک فارلین، مذاکرات به‌یک‌باره قطع نشد و تا دو ماه بعدازآن هم ادامه داشت، منتها وارد کانال‌های رسمی شد، چون آمریکا دیگر حاضر به پذیرش ریسک مذاکرات پنهان نبود. درمجموع این ماجرا در یک‌طرف یک رسوایی در حد واترگیت برای ریگان به وجود آورد و در این‌سو هم بعد از افشای آن شرایط جنگ برای ایران بسیار سخت شد؛ بازنده این ماجرا هم ایران بود و هم آمریکا، چون ماجرا به هیچ نقطه استراتژیکی ختم نشد. بعدازاین افشاگری دیگر آمریکایی‌ها خود را کنار کشیدند و بلافاصله پیشنهاد قطعنامه را هم دادند و گفتند باید جنگ با یک صلح شرافتمندانه به پایان برسد. قطعنامه ۵۹۸ یک تعهد برد - برد برای ایران بود، چون در آن ذکر شد که در سازمان ملل متجاوز تعیین شود و خسارت بدهد. سازمان ملل هم رسماً در نامه‌ای به عراق نوشته است. هدف استراتژیک آمریکا از مذاکرات مک فارلین این نبود که ایران پیروز شود و بغداد را فتح کند، در هیچ گزارشی هم‌چنین چیزی نیامده، بلکه عمق استراتژی آن‌ها قطعنامه بود که وقتی با مذاکرات موفق به وصول به آن نشدند، با تهدید، ارعاب و ارسال سلاح‌های شیمیایی به عراق، ایران را مجبور به پذیرش قطعنامه کردند.