ستاره صبح آنلاین-به نظر شما چرا برخی کارشناسان انتقاد می کنند که در جمهوری اسلامی افراد در جایگاه خودشان قرار نمیگیرند؟
به نظر بنده این خصیصه فقط مختص جمهوری اسلامی نیست اگر کتاب نخبه کشی در جامعه ایران را مطالعه کنید متوجه خواهید شد این مشکل در جوامع مختلف وجود دارد.به طور کلی چهار علت را می توان برای آن برشمرد:نخست مجیزگو خواهی و سفله پروری مسئولان در هر دوره به شکل و شمایل مختص خود آن دوران است.دوم غیر قابل نقد دانستن مسئولان که به منسوبین هم تقدس می بخشد و ناکارآمدی را موجه می نماید.سوم اقتصادسیاسی است که پاسخگویی را برطرف می کند. اقتصاد تک محصولی مبتنی بر فروش سرمایه خود را فارغ از نظارت و پاسخگویی می داند.چهارم پروژه نفوذ قدرتهای بیگانه که مهمترین هدفشان ممانعت از حضور و رشد نیروهای متخصص و کارا و متعهد به کشور است.
-به نظر شما حاکمیت چگونه میتواند بستر گفتگو را فعال کند؟ راهکار گفتگو مشخص است.یکی از بستر ها برای گفتگو می تواند توسط نمایندگان مجلس چه در ادوار مختلف و چه در حال حاضر فراهم شود.نمایندگان به دلیل نزدیکی به بدنه جامعه می توانند با مردم گفتگو کنند. همچنین دبیران احزاب، شخصیتهای سیاسی و دور از قدرت ملی و حتی مذهبیون مستقل از حاکمیت، چهره های محبوب ملی همه می توانند طرف گفتگو باشند.حکومت باید از ظرفیت شخصیت ها و اسطوره های ملی و منتقد داخلی استفاده کند.اما به نظر می رسد مشکل در خود گفتگو است. گاهی گفتگو در مرحله ی اغنایی است یعنی طرف گفتگو به شرایط فعلی راضی می شود اما تغییرات خیلی وسیع نیست. اگر در این مرحله نتیجه حاصل نشود در حالت احقاقی قرار می گیرد. در حال حاضر ما از مرحله ی اغنایی عبور کرده ایم و گفتگو باید با هدف احقاق حقوق باشد اما متاسفانه ادبیات رسانه های رسمی و بسیاری از شخصیت ها حتی وارد مرحله اغنایی هم نشده است ادبیات تحکمی و فرمانی که از نظر منطقی به آن خطابه می گویند گفتگو نیست، یکسو و به دنبال جذب، هضم و یا حذف مخاطب است یعنی حتی به دنبال راضی کردن او هم نیست چه رسد به تحقق خواسته او.اگر اراده ای برای این کار باشد بسیارند کسانی که ظرفیت آنرا دارند تا بیان کننده خواسته ها در حد سخنگوی دولت باشند. اما وقتی ۲۲۷ نفر که عنوان نمایندگی مردم را یدک می کشند. بجای امدن در میان معترضین و گفتگو با انها به دنبال صدور احکام اعدام هستند چه گفتگویی می تواند شکل بگیرد؟این بیانیه جامعه را نگران کرد.متاسفانه تندروها با ادبیات و برچسب های خیانت پیشگی و فحشا پیشگی به کلی بستر گفتگو را از بین می برند.
-به نظر شما نقش روحانیت در بازسازی سرمایه اجتماعی نظام چیست؟ در جامعه ی گذر کرده از سنت به قول جامعه شناسان کلاسیک یک تغییر بزرگ ایجاد می شود و نقش های اجتماعی از هم تفکیک می گردد و هر کس وظائف خود را انجام می دهد و از مزایای آن استفاده می کند.باید دید که وظایف روحانیت در عرف تاریخی چه بوده است. بنده قصد تعریفی از خوب یا بد بودن ندارم صرفا توصیف و تحلیل، بدون هیچ ارزش گذاری را مد نظر دارم. قشر روحانیت در گذشته این وظایف را داشته است:آموزش احکام دینی ،ترویج باورهای مذهبی،هزینه کرد وجوهاتی که مردم در اختیار می گذاشتند برای امور دینی،واسطه ای میان حکومت و مردم که از یک سو به حکومت ها مشروعیت می دادند و ازسوی دیگر برخی از حقوق مردم را از حکومت ها مطالبه می کردند گاه نیز بر علیه حکومت اقدام می کردند. البته مورد آخر در طول عمر حدودا پانصد ساله قشر روحانیت در ایران بعد ازصفویه بسیار به ندرت اتفاق افتاده است.
اگر روحانیت در این حوزه ها فعال باشد و مانند گذشته از پول مردم به عنوان وجوهات استفاده کند می تواند تا حدودی سرمایه اجتماعی را افزایش دهد.
اینکه بنده عرض می کنم تا حدودی به این دلیل است که ساختار اندیشه جامعه با گذشته تغییر یافته است و روحانیت باید بتواند نخست پاسخ های متناسب با پرسش های نسل جدید را بدهد نسلی که عصیانگر است و از نظر فکری با گذشتگان خود قرابت فکری بسیار اندکی دارد.
-به نظر شما جامعه کنونی چه میزان سرمایه اجتماعی دارد؟ شناخت وضع موجود می گوید بسیاری از سرمایه های اجتماعی ما از بین رفته است حتی در حوزه خرد هم همینطور یعنی حتی برادران و خواهران هم مثل گذشته نه با هم ارتباط دارند و نه بهم اعتماد می ورزند.در این حالت باید از تجربیات دیگر جوامع درس گرفت.تجربه جوامع توسعه یافته به ما می گوید باید از هر امکان برای بهبود شرایط بهره برد.باید به باز سازی ساختارهای مفید برای جامعه روی اورد و ساختارهای معیوب را اصلاح و ساختارهای فاسد را از ریشه خشکاند تا باز تولید نشود. تجربه جهان مدرن این است که ساختارهای سنتی ناکار امد به ساختارهای کارآمد و موثر تبدیل شود که در این مورد گرچه در مبنا توافقی کلان وجود دارد اما در نحوه ورود و انجام آن تضارب آرا فراوان است که در این گفتگو نمی گنجد.