«آلدوس هاکسلی» نویسنده و فیلسوف بریتانیایی (۱۸۹۴- ۱۹۶۳) و یکی از اعضای برجسته خانواده هاکسلی بود. او تنها 5 سال بعد فارغالتحصیل شدن از آکسفورد و انتشار یک مجموعه شعر، اولین رمان خود را منتشر کرد تا بهاینترتیب اولین نشانههای موفقیت بهسوی او سرازیر شوند. او ازجمله متفكرانی بود كه در آثارش بهنقد ساختار فكری و اجتماعی جوامع مدرن با آن ویژگیهای واقعیای كه در غرب اتفاق افتاد پرداخت. وی در ابتدای دوران فعالیتش، ویرایشگر مجله «آکسفورد پوئتری» بود و تعدادی داستان کوتاه و شعر نیز منتشر کرده بود. او بعدها به سفرنامه نویسی،فیلم نامه نویسی و نمایش نامه نویسی هم روی آورد و دراینارتباط از سوی انجمن پادشاهی انگلستان به وی لقب مصاحب ادبیات انگلیسی هم اعطا شد. او در 1921 با نگارش هجونامهای هوشمندانه ، تیز و تکاندهنده به نام «Crome Yellow» كه در آن بهنقد زندگی روشنفكرنمایان ادبی پرداخته بود بهعنوان یك طنزپرداز خطرناك به شهرت رسید. بعد از انتشار چند رمان دیگر بود که سرانجام نقطه عطف زندگی او فرا رسید. هاکسلی زمانی به اوج شهرت و محبوبیت دست یافت که در سال ۱۹۳۲، رمان «دنیای قشنگ نو» را منتشر کرد؛ یک نگاه تاریک به آینده و کابوسی که به گفته او و بسیاری اندیشمندان هرلحظه به واقعیت بیشتر نزدیک میشود. هاکسلی انسانگرا، صلحجو و هجو نامه نویس بود. وی 7 بار برای دریافت جایزه نوبل ادبیات نامزد شد که یکی از جذابترین اتفاقات کارنامه کاریاش به شمار میرود. حال در ادامه نظریات «هارولد بلوم»، منتقد سرشناس آمریکایی را در باب آثار آلدوس هاکسلی میخوانید. هارولد بلوم معتقد است در شناختهشدهترین رمان آلدوس هاکسلی یعنی «دنیای قشنگ نو» استعارهای عمیق به چشم میخورد. «دنیای قشنگ نو» مشهورترین اثر هاکسلی و یکی از بهترین نوشتهها در قالب پادآرمانشهر است؛ البته دنیای این کتاب، برخلاف نامش بههیچوجه زیبا نیست و اتفاقاً مضمون کتاب شدید طعنهآمیز و عمیقاً تلخ است. «دنیای قشنگ نو» رمان انگلیسی ضد آرمانشهری است که در سال ۱۹۳۲ چاپ شد. هاکسلی در این کتاب پیشبینیهای بسیار جالبی درباره آینده حیات بشری بر روی زمین داشته که با جذابیت زیادی در این رمان، روایت میشود. داستان این رمان علمی تخیلی در شهر لندن و در سال ۲۵۴۰ اتفاق میافتد که انسانها به کمک دانش ژنتیک توانستهاند انسانهایی از پیش تعیینشده خلق کنند. در این رمان تنها هدف انسان ایجاد سعادت و از میان بردن رنجهای غیرضروری است.بهزعم هارولد بلوم در این رمان گویی «هنری فورد» جایگزین مسیح شده است! هرچند که امکان دارد این تصوری احمقانه به نظر رسد؛ اما پرسش این است که چرا نام فورد برای این قدیس انتخابشده است؟ «هنری فورد» مؤسس کارخانه آمریکایی خودروسازی فورد، برای به کمال رساندن تولید انبوه و خطوط تولید مشهور شد. در دنیایی که هاکسلی ترسیم میکند حتی انسانها هم به تولید انبوه میرسند و به کمک خطوط تولید پرورش مییابند؛ اینیکی از طعنههای متعدد این کتاب به رشد استفاده ابزاری از انسانهاست.«درهای ادراک» و همینطور «درهای ادراک بهشت و دوزخ» ازجمله نوشتارهای قابلتأمل هاکسلی درباره مصرف مواد مخدر (مسکالین) است. بهزعم بلوم فلسفه جاودان در نزد هاکسلی اینگونه تعریف میشود: قوانین متافیزیکی که باعث شناخت ما نسبت به محیط اطراف، شناخت ما نسبت به ذهن و ذهنیتمان و حقایق مذهبی میشود، باوجودآنکه او را یکی از نویسندگان و سردمداران عصر جدید میدانند، اما به علت حقیقت معنوی و عرفان موجود در آثارش، افراد بسیاری هاکسلی را آموزگار معنوی عصر جدید برمیشمارند. یکی از خاطراتی که برای مخاطب میتواند تأثیرگذار و تأملبرانگیز باشد مربوط به زمانی بوده است که لورا (همسر دوم هاکسلی) در اعترافی تکاندهنده و تلخ عنوان کرد که یکبار به وی در مصرف مخدر کمک کرد! تا بهجایی که هاکسلی تا آستانه مرگ پیش رفته بود و این اتفاق درزمانی رخ داد که وی مشغول نوشتن کتاب «درهای ادراک» بوده است. بهزعم عدهای از منتقدان نقش فروید را در پسزمینه آثار هاکسلی نمیتوان منکر شد، اگرچه دوگانگی در این زمینه به چشم میخورد و میل به بیزاری از فروید هم برخلاف نظر منتقدان در آثار هاکسلی دیده میشود. آلدوس هاکسلی در مصاحبهای در سال 1960 اینگونه عنوان میکند که هرگز شیفته فروید نبوده و اگر تأثیری از فروید در آثارش دیده میشود روزبهروز کمرنگ و کمرنگتر خواهد شد. بیشتر از روانکاوی فرویدی عرفانی که او مدیون کریشنا مورتی است در آثارش به چشم میخورد.همچنین افراد بسیاری علت گرایش وی به سمت ادبیات را مرتبط به محل اقامت وی در روستایی نزدیک به آکسفورد یعنی گارسینگتون میدانند، چراکه وی در آنجا توانست با افرادی نظیر ویرجینیا ولف، برتراند راسل، تی اس الیوت و...دیدار کند و با استفاده از تجربیات و ارتباط دوستی با آنها و همچنین دانش، سواد و مهارت بالا، خود را مبدل به یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان انگلیسی کند.یکی از علتهایی که همواره کتاب «دنیای قشنگ نو» را شاهکار مینامند، علاوه بر به تصویر کشیدن پادآرمانشهری از لندن، استفاده تیز هوشانه هاکسلی از هجو نویسی بوده است. وی ترجیح داد در اثرش شجاعانه به اظهارنظر بپردازد تا اینکه خود را در نقش کاهن اعظم جا بزند. او در این کتاب از دنیایی سخن میگوید که همه انسانها در آن بهظاهر شاد به نظر میرسند، اما در حقیقت در یک کهنالگوی دیستوپیایی زیست میکنند که حتی برای رهایی از شر آلامهای روانیشان به جهان بیوتکنولوژی پناه میبرند. «دنیای قشنگ نو» دنیایی ناآرام، بیعشق و شوم است که حتی هاکسلی ابایی ندارد که آن را بسان یک کابوس توصیف کند.گرچه آلدوس هاکسلی در ۱۹۶۳ درگذشت، اما نام او همواره به سبب نوشتن یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم و بیشک یکی از برترینها در قالب «ویران شهر» بر سر زبانها هست و خواهد بود؛ آنهم احتمالاً تا روزی که پیشبینیهای او نهایتاً به حقیقت بپیوندند.