کد خبر : 114035 تاریخ : ۱۴۰۰/۲/۲۵ - 00:37
ستاره صبح در گفت‌وگو با سعید تشکری، نویسنده و استاد ادبیات نمایشی بررسی کرد ظرفیت مغفول‌مانده شاهنامه فردوسی اشاره: (مصطفا صباغ، روزنامه‌نگار) -- 25 فروردین، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، یکی از بزرگ‌ترین شاعران خردگرای ایرانی و سراینده «شاهنامه»، حماسه ملی ایران است. فردوسی دهقان‌زاده‌ای بود که تمام عمر و سرمایه خویش را درراه نظم شاهنامه (که مشتمل بر ۶۰ هزار بیت است) گذاشت و حتی اواخر عمر را با تنگدستی به سر برد. فردوسی را می‌توان شاعر «مردم» نامید؛ زیرا برخلاف اسم کتابش که به شاهان تعلق دارد، محبوب‌ترین شخصیت‌ کتاب، رستم است که پهلوانی مردمی است و هرگز به مقام شاهی نمی‌رسد. جالب‌تر آن‌که محبوب‌ترین شاهِ شاهنامه را هم شاید بتوان کی‌خسرو دانست که به عدالت با مردم معروف است و در اوج محبوبیت از قدرت کناره‌گیری می‌کند و جاودانه می‌شود. نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته و ستوده شده و شاهنامه به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده است. شاید بهترین توصیف درباره او، جمله علامه محمد قزوینی، ادیب معاصر باشد که می‌گوید: «هر ایرانی در هر طبقه و درجه‌ای که باشد، مقدار عظیمی از ملیت خود را مدیون فردوسی است.»

سعید تشکری، نویسنده و مدرس ادبیات نمایشی و داستان‌نویسی در گفت‌وگو با ستاره صبح با اشاره به خراسانی بودن فردوسی می‌گوید: «ما چند چهره‌ی تمدن‌ساز در ایران مثل حافظ، سعدی، مولانا، نظامی و فردوسی داریم که هر یک متعلق به یک دوره‌ی خاص و یک شهر خاص هستند؛ اما می‌خواهم بگویم از بین این چهره‌ها فقط فردوسی است که اگر اهل این دیار نبود، وضعیت بهتری داشت! نه‌تنها آثار خود فردوسی را نمی‌خوانیم، بلکه حتی وقتی استادی مثل بهرام بیضایی آثاری با الهام از شاهنامه می‌نویسد، به سراغ آن آثار هم نمی‌رویم. عدم نزدیکی به فردوسی، مربوط به بی‌استعدادی ماست. وقتی یک نقال در یک قهوه‌خانه قصه‌ای روایت می‌کند، درواقع عنصرِ نقل کردن را به شاهنامه افزوده و آن را به مخاطبش عرضه می‌کند؛ اما در ادبیات نمایشی چنین فرایندی رخ نمی‌دهد. بااین‌حال بخشی از شاهنامه هست که همواره ناخوانده مانده، اما هیچ هنرمندی به آن نزدیک نمی‌شود. برای نمونه در تمام داستان‌های شاهنامه این زنان هستند که مردان را انتخاب می‌کنند، اما در هنرهای نمایشی به این موضوع پرداخته نشده و نمی‌شود.»

دریغ از نشانه‌ی جدید
تشکری در ادامه‌ی حرف‌هایش به جشنواره‌ی داستان‌های حماسی اشاره می‌کند که دو سال پیش در مشهد برگزارشده و در آن با فراهم کردن شرایط، به‌نوعی از هنرمندان خواسته‌شده به شاهنامه نزدیک شوند، اما به عقیده‌ی او هیچ‌کس به شاهنامه نزدیک نشد. علت را خودش این‌گونه بیان می‌کند: «اگر شما همین امروز به بهانه‌ی روز بزرگداشت فردوسی تصمیم بگیرید به آرامگاه او بروید، تنها چیزی که در محل آرامگاه او وجود دارد، یک بنای یادبود است که در سال 1313 به دست هوشنگ سیحون ساخته‌شده و یک نمایشگاه سنگی از تصاویر شاهنامه در طبقه زیرین آرامگاه هست که از زمان جشن هنر توس در دهه‌ی 50 باقی‌مانده است. آیا نماد دیگری در طول این سال‌ها به مجموعه‌ی آرامگاه فردوسی اضافه‌شده است؟ من معتقدم مثلاً می‌شد یک سالن تئاتر در آن‌جا بنا کرد که فقط نمایش‌های فردوسی در آن اجرا شود؛ یا مثلاً در روزهای تقویمی مرتبط با فردوسی می‌شد یک باغ کتاب برپا کرد یا یک سری گروه موسیقی در آن‌جا به اجرای موسیقی بپردازند. وقتی حتی از همین کارهای کوچک هم اجتناب می‌کنیم، چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که مردم درباره‌ی فردوسی آگاهی داشته باشند؟ وقتی نه هنرمندان را ترغیب می‌کنیم و نه مردم را در معرض هنر آنان قرار می‌دهیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که اتفاق ویژه‌ای رخ دهد.»

وجوه دراماتیک شاهنامه
تشکری این نکته را هم یادآوری می‌کند که نه‌تنها برای فردوسی، بلکه برای چهره‌های مدفون در مقبره‌الشعرای توس نظیر عماد خراسانی، قهرمان، شکوهی و حتی اخوان‌ثالث و استاد شجریان هم کاری از پیش برده نشده است. وی در پایان تأکید می‌کند: «ما موظفیم زبان و منظومه‌ای که فردوسی در اختیار ما قرار داده را کشف کنیم. فردوسی تنها محدود به داستان رستم و سهراب نیست؛ جنگ رستم و اشکبوس و جنگ رستم و اسفندیار هم یک کشف است و وقتی در هنرهای نمایشی ما طرح نمی‌شود، مقصر خود ماییم. ما توانایی لازم برای بیرون آوردن وجوه دراماتیک و داستان‌پردازانه را از دل داستان‌های شاهنامه داریم، اما کشف و کنکاش لازم را نداریم. به همین دلیل هنوز به‌اندازه‌ی یک نقالی جذاب نتوانسته‌ایم اثری خلق کنیم.»