کد خبر : 113946 تاریخ : ۱۴۰۰/۲/۱۸ - 00:11
روایت مجید مجیدی از تجربه همکاری با کودکان کار اشاره: فیلم «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی پس از حضور موفق در جشنواره ونیز و بردن جایزه بهترین بازیگر جوان نوظهور، نماینده ایران در اسکار نود و سوم شد. هرچند فیلم مجیدی در فهرست ابتدایی نامزدهای اسکار بهترین فیلم بین‌المللی بود، اما جایی در میان 5 نامزد نهایی نداشت تا «بچه‌های آسمان» همچنان تنها فیلم نامزد اسکار در کارنامه مجیدی باشد. «خورشید» در ادامه حضورهای جهانی و بین‌المللی خود در روزهای گذشته در بخش جنبی جوان و زیبا چهل و سومین جشنواره فیلم مسکو به نمایش درآمد. به گزارش هنرآنلاین، بولتن جشنواره مسکو به همین مناسبت، گفتگویی کوتاه با مجیدی انجام داده که در ادامه می‌خوانید.

مجید مجیدی، کارگردان صاحب‌نام سینمای ایران به بهانه نمایش فیلم سینمایی «خورشید» در چهل و سومین جشنواره فیلم مسکو از تجربه کار کردن با کودکان کار خیابانی و دلیل تغییر کردن رفتار آن‌ها گفت.

پایان‌بندی فیلم «خورشید» یک پایان خوش است یا نه؟ چرا؟
به نظرم پایان‌بندی فیلم «خورشید» چیزی بینابین است. معتقدم علی گنج را می‌یابد، اما نه گنجی که در جستجویش بود. این یک استعاره و تمثیل است؛ آن‌ها در پی یافتن یک گنج در دنیای بیرون هستند، اما گنج واقعی درون خودشان است. علی این را درمی‌یابد و به همین دلیل است که در پایان فیلم زنگ مدرسه را به صدا درمی‌آورد؛ کاری که پیش‌تر مدیر مدرسه تلاش کرده بود انجام بدهد. در این پایان‌بندی 2 ایده وجود دارد. اول نوعی زنگ هشدار برای همه و برای بیننده است که می‌گوید اگر از این مدرسه‌ها مراقبت نکنید، فرصتی برای آموزش دیدن وجود نخواهد داشت. ازاین‌رو، ما باید این را یک مشکل و مسئله بدانیم و برای حل کردن آن بکوشیم. ایده دوم این است که چه کسی جای مدیر مدرسه زنگ را درست می‌کند؟ چرا علی می‌خواهد زنگ را به مدرسه بازگرداند؟ چون او به گنجی درون خودش رسیده و تصمیم گرفته است درس خواندن و یادگرفتن را ادامه بدهد. علی می‌خواهد درهای مدرسه همچنان بازبماند. پس به نظرم گزینه‌ای چندان بد برای پایان خوب نیست.

چطور دنبال این بچه‌های فوق‌العاده گشتید؟ در پی یافتن چه چیزی در آن‌ها بودید و نشانه یک گزینه مناسب بودن را چه می‌دانستید؟
سخت‌ترین بخش ساختن فیلم برای من انتخاب بازیگر است و ما ناچار بودیم برای یافتن دخترها و پسرهای مناسب حدود 4 هزار نفر را ببینیم. نیمی از کار دیدن این توان و ظرفیت است که خیلی ساده باید درک و دریافت شود. آن‌ها توانی دارند که تو فقط باید ببینی و درک کنی. بازمانده کار استفاده درست از آن استعداد و کار کردن با آن‌ها با بهره بردن از هنر کارگردانی است. این مورد به‌ویژه درباره بازیگران غیرحرفه‌ای یا نا بازیگران بیشتر اهمیت دارد. درباره علی که آشکارا بسیار مستعد است، کار ما بسیار سخت‌تر هم بود. بااینکه بازیگر اصلی ما سرسخت بود، من از همان ابتدا می‌دانستم نتیجه کار درخشان خواهد بود. به شما قول می‌دهم روح‌الله زمانی در آینده نزدیک یک فوق ‌ستاره در سینمای ایران می‌شود.

بچه‌ها در جریان فیلم‌برداری چه تغییراتی کردند؟
این کودکان کار در خیابان روحیه تهاجمی دارند و خیلی محترمانه رفتار نمی‌کنند؛ چه وقتی برای گرفتن پول به شما نزدیک می‌شوند، چه هنگامی‌که برای شستن زورکی شیشه خودروها جلو می‌آیند. رویکرد ما هم در رفتار کردن با آن‌ها همین‌گونه است؛ آن‌ها را نادیده‌ می‌گیریم یا از خودمان می‌رانیمشان. این بچه‌ها هرگز احترام نمی‌بینند و این را تنها راه برقرار کردن ارتباط می‌دانند. آن‌ها با همین رفتارها برای زندگی خودشان مبارزه می‌کنند. من با احترام با آن‌ها برخورد کردم. روزهای اول که آمده بودند، هر چه روی میز بود می‌خوردند. به‌تدریج دریافتند که می‌توانند انتخاب کنند و رفتارشان تغییر کرد. پاسخ احترام من را با احترام دادند و دیدن این تغییر برای من بسیار مهم بود. این تنها تغییری نبود که من در آن‌ها سر صحنه دیدم، اما شاید یکی از مهم‌ترین‌ها بود.