کد خبر : 103657 تاریخ : ۱۳۹۹/۱۲/۴ - 00:01
درباره فیلم «مردن در آب مطهر» ساخته‌ برادران محمودی معصومیت در سایه

ستاره صبح-

فیلم «مردن در آب مطهر» جدیدترین ساخته‌ نوید و جمشید محمودی است که در سی‌وهشتمین دوره‌ جشنواره‌ی فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد. برادران محمودی در این فیلم نیز همچون دیگر ساخته‌های خود، به مشکلات و مسائل مردم افغانستان پرداخته و این بار موضوع پرتکرار مهاجرت را دستمایه‌ ساخت فیلم قرار داده‌اند.
 آب همواره در اذهان نقشی دوگانه داشته‌ و زندگی‌بخش و مرگ‌آفرین بوده ‌است. تضادی که به‌خوبی می‌توان در فیلم «مردن در آب مطهر» مشاهده کرد. «رونا» به امید ساخت آینده‌ای بهتر، به‌طور غیرقانونی از کشور خود افغانستان مهاجرت کرده و آرزو دارد تا به شناگر قابلی تبدیل شود، اما «حامد» هم‌سفر او که در مدت کوتاه سفر دلداده‌ او شده از آب می‌ترسد. آب در اینجا نمادی از خطر است؛ دل زدن به دریا و خطر کردنی که مهاجران غیرقانونی‌ افغان به امید بهبود اوضاع به جان خریده‌اند. دیالوگ رونا خطاب به حامد درست در آستانه‌ پا گذاشتن به خیابان و ورود به دنیای جدید، بیانگر همین موضوع‌ است. «از آب نترس، از هرچی بترسی بلای جونت می‌شه». این دیالوگ که مهر تائیدی بر رابطه‌ عاشقانه‌ رونا و حامد است در کنار نام فیلم تا حد بسیاری افشا کننده‌ پایان داستان است.
داستان پس از جدایی رونا و حامد از یکدیگر با روایت مشکلات مهاجران در غربت (ایران) ادامه می‌یابد. از همین‌جاست که داستان دلدادگی حامد به سایه کشانده شده و آنچه آفتابی می‌شود سرگشتگی‌ها و پریشانی‌‌های سهراب، میزبان حامد است. گویی ورود حامد به ایران تمهیدی بوده تا بیننده با بخشی از مشکلات مهاجران ساکن در ایران آشنا شود. از همین روست که داستان رونا و حامد تنها در ابتدای فیلم و بخش پایانی آن پررنگ می‌شود، البته در میانه‌های فیلم، باهدف فراهم‌ ساختن تمهید اتفاق پایانی داستان، اشاراتی گذرا و ناکافی به وجود این عشق می‌شود. از این جمله است وجود دستبندی که رونا در همان مدت کوتاه آشنایی به حامد داده و خواهر سهراب آن را هنگام شست‌وشو از جیب لباس حامد بیرون می‌آورد و همچنین تماس واتساپی حامد با رونا که بی‌پاسخ می‌ماند و مهم‌تر از همه روایت حامد از کابوسی که دیده‌ است. این کابوس که در آن جسد حامد در زیر آب نفس می‌کشد، اشاره‌ دیگری به عنصر دوگانه‌ ‌آب و تلاشی است در جهت توجه بیننده به تقابل مرگ و زندگی که البته به دلیل عدم پرداخت مناسب و رها شدن این ایده‌ جذاب (کابوس) عقیم می‌ماند.
 رویارویی مرگ و زندگی و پهلو زدن این دو به هم که ریشه در علاقه‌ حامد به رونا (رونا عاشق آب بود) و ترس او از آب دارد و به شکلی نمادین در کابوس حامد بازنمون می‌شود، در پایان داستان به واقعیت تبدیل می‌گردد.
 حامد که مدت‌هاست از رونا بی‌خبر است، به‌طور کاملاً اتفاقی، شاهد کتک ‌خوردن و دزدیده شدن رونا توسط برادرانش می‌شود. این اتفاق که به شکل غیرقابل‌باوری در مقابل چشمان حامد به وقوع می‌پیوندد در شکل‌گیری تصمیم پایانی او نقش به سزایی ایفا می‌کند. حامد که فکر آینده‌ و سرنوشت رونا دست از سرش برنمی‌دارد، درست در لحظه‌ آخر، از سفر به آلمان صرف‌نظر کرده و خود را به پلیس معرفی می‌کند تا بتواند به کمک آن‌ها ردی از رونا پیدا کند. پیدا شدن جسد رونا در کانال آبی در جنوب تهران، اشاره‌ دوباره‌ای است به عنصر دوگانه‌ آب. ایستادن حامد در کنار جسد و گریه‌ او به حال رونا تعبیری است از کابوس او که نمادی از مرگ در عین زندگی بود. این تعبیر در سکانس کنار کانال آب به‌خوبی مشهود است. نفس کشیدن عاشقی که مرگ عاطفه‌ خود را شاهد بوده و نیز اشاره به دختر جوانی که مرگ برای او ارمغان آور رهایی و آزادی است؛ رهایی از زندگی‌ای که در آن، برادران و هم‌وطنانش او را به ازدواج اجباری وامی‌دارند و زیستن در غربتی که بستری شدن در بیمارستان روانی تنها یکی از پیامدهای آن است. «مردن در آب مطهر» روایت معصومیت انسان‌های بی‌پناهی است که در پی نوشیدن جرعه‌‌‌ای از زندگی، خطر می‌کنند. این خطرها گاه کوچک‌اند و به شکل فروختن شیشه‌های عطر جعلی به‌جای اصلی و یا نیرنگ زدن و دادن پول تقلبی خود را نشان می‌دهند و گاه بزرگ‌اند و باورهای عمیق را نشانه می‌گیرند. مقابله‌ خواسته یا ناخواسته با باورهای عمیق و ریشه‌دار قلبی و سنت‌هایی که از دست دادن سلامت روان کمترین نتیجه‌ آن است.
 «مردن در آب مطهر» فارغ از کاستی‌ها، روایتگر زندگی انسان‌هایی است که چه در نقش قاتل ظهور یابند و چه در نقش مقتول فروروند، بار سنگین معصومیت را بر دوش می‌کشند. این پاکی ریشه در میل آن‌ها به زندگی بی‌دغدغه و بدون جنگ و آتش و نادانی برخاسته‌شان از سنت‌ها دارد. درست مانند آب که پاکی را به‌رغم دوگانگی‌اش، هیچ‌گونه نمی‌توان از سرشت آن زدود.