کد خبر : 675066 تاریخ : ۱۴۰۳/۸/۵ - 01:32
دلنوشته ای در پی درگذشت عباس میرزا ابوطالبی؛ به یاد شمعی که سوخت/ یدالله اسلامی به دایره‌ای که به پایان نمی‌رسید ‌و صفحه‌ای که پر نشده، پر شده انگاشته می‌شد و برق نگاه نشسته به چشمان می‌اندیشم. هرچه بود سوختنی را شاهد بودیم که بی بازگشت می‌نمود. بر او چه گذشته بود که سر بر دیوارکوبیده و تاب از کف داده بود.

هرچه بود سلول‌های مغزی دیگر کار آیی لازم را ازدست داده بودند ‌و فراموشی‌های آزار دهنده جایگزین شادابی‌های روزانه شده بودند. همسرش کوه پایدار وتکیه استوار او بود.
من پایداری این بانوی‌بزرگ را بزرگ‌تر از رنج سوختن میرزا می‌دیدم، آدم‌ها می‌آیند و می‌روند و می‌سوزند و می‌سازند و بسیاری از زوایای پنهانی زندگانی‌ها پنهان می‌ماند. هرچه بود و هر چه شد اوهم رفت. چونان شمعی سوخت.
ما رفتنش را شنیدیم ولی سوختنش را نه دیدیم ونه شنیدیم. یادش گرامی و نامش زنده باد.