ستاره صبح-«لوی ستروس»، قومشناس و انسانشناس فقید فرانسوی، بر این باور بود که اگر محتوای اسطورهها تماماً اتفاقی است، چگونه میتوان به این پرسش پاسخ داد که اسطورههای این سوی دنیا با اسطورههای آنسوی دنیا شباهت دارند؟ بر همین اساس اسطورهها روایتهای زندهای هستند که از هزاران سال پیش در رؤیای جمعی بشر وجود داشتهاند و در دنیای مدرن نیز، البته گاه با دگردیسی به حیات خود ادامه میدهند. یکی از ساحاتی که اسطورهها به آن پا گذاشتهاند و از این طریق ادامه مییابند، کارتونها و انیمیشنهای کودکانه است. این نوشتار بر آن است تا اسطوره «زروان» را در انیمیشن حماسی «شیر شاه» شرکت «والت دیزنی» موردبررسی قرار دهد.
زروان در نوشتههای پهلوی ایزد زمان نامیده میشود. این ایزد که شخصیت او در هالهای از ابهام فرورفته است، درزمانی که هیچچیز وجود نداشته، نیایشهایی بهجا میآورد تا صاحب پسری با ویژگیهای آرمانی شود. پسری که بتواند سبب آفرینش جهان شود. پس از هزار سال، زروان در اینکه این نیایشها به ثمر میرسد یا خیر، دچار تردید و دو دلی میشود و ازقضا در همان هنگام، نطفهی اورمزد و اهریمن در بطن او بسته میشود. اورمزد ثمره شیرین نیایش و صبر زروان و اهریمن میوه تلخ شک اوست. در همین هنگام زروان با خود پیمان میبندد تا پسری را که نخست زاده شود، فرمانروای جهان کند. اهریمن از این نیت آگاه میشود و تلاش میکند تا نخست به دنیا بیاید. اینگونه است که اهریمنِ آلوده ابتدا به دنیا میآید و اورمزد که ایزدی است سرشار از نور و روشنایی پس از اهریمن پا به عرصهی وجود مینهد. در این میان، زروان مجبور است تا اهریمن را فرمانروای جهان کند، با این امید اندک که در پیکاری که در پایان جهان میان این دو همزاد رخ خواهد داد، پیروز حقیقی اورمزد خواهد بود و تا ابد حکمرانی خواهد کرد.
پس از آگاهی از بنمایهی کهن اندیشههای زروانی، بینهایت قصه، کارتون و فیلم را به یاد میآوریم که در آنها برادرانی با دو سرشت متضاد به درگیری و رویارویی با یکدیگر پرداختهاند و سرانجام آنکه پرچم پیروزی برافراشته، برادری است که مغفول و محروم واقعشده و مدتها از حق خود دور افتاده است. انیمیشین کلاسیک «شیر شاه» نیز کمابیش بر همین قاعده استوار است. قاعده پیکار و نبرد خیر و شر که تا همیشه در تقابل با یکدیگر قرار دارند.
این فیلم که جزو 10 انیمیشن برتر جهان محسوب میشود، داستان شیری به نام «اسکار» است که در پی تصاحب پادشاهی جنگل، برادرش موفاسا، پادشاه جنگل را میکشد و سیمبا برادرزادهاش را مقصر قلمداد میکند. اوج جدال میان خیر و شر را میتوان در جنگ تنبهتن سیمبا و اسکار دید، آنجا که هر دو بر بلندای پرتگاهی ایستادهاند و نبرد پرمخاطرهشان مخاطب را سرشار از دلهره میکند. گرچه بیننده ناخودآگاه به این نکته آگاه است که سرانجام این جدال، پیروزی خیر بر شر است.
در این فیلم، «اسکار» نماد ضدقهرمان و «سیمبا» نماد ارزشهاست، اما نیروی شر نهتنها بهاندازه نیروی خیر قوی است که در لحظاتی، به سبب احساس گناهی که سیمبا را فراگرفته، بر آن غلبه مییابد. آنچه مهم و درخور توجه به نظر میرسد سیطرهی خیر بر شر است، یعنی همان چیزی که زروان پس از تعهد به پیمان خود، آرزوی آن را در دل پروراند و جالب اینکه پس از خدعه و فریب اسکار است که سراسر جنگل غرق سیاهی و زشتی میشود و او کفتارها که نماد مفتخواری و حرص هستند را به دستیاری برمیگزیند و این یعنی شروع 9 هزار سالی که در آیین زروانی به سیاهی، دلهره و جنگ میان نیکی و پلیدی شهره است؛ اما سرانجام پس از کامیابیای که برای سیمبا حاصل میشود، جویها روان و جنگلها سبز میشوند و گیاهان و درختان رویش مجدد خود را آغاز میکنند. گویی جهان با ظهور نجاتگری که آمدنش وعده دادهشده بود، پا به 3 هزار سال پایانی خود مینهد.اینگونه است که «آنتونیو مورنو» قهرمانهای قصههای کودکانه را چهرههایی مثالی از الگوهای اصلی ذات بشر میداند و معتقد است که کودکان با شنیدن قصهها و دیدن فیلمها احساس اینهمانی را با شخصیتها تجربه میکنند؛ بنابراین شاید بتوان امیدوار بود در جهانی که نظام سرمایهداری در آن بشر را به انحای مختلف احاطه کرده، ساخت چنین انیمیشنها و خلق چنین قصههایی نویدبخش تولد نسلی هرچند کوچک از قهرمانانی باشد که در آرزوی دستیابی به روشنایی و سرسبزی هستند.
لینک کوتاه:
http://www.setaresobh.ir/fa/news/detail/103389