ستاره صبح-
ماه سپتامبر چهلمین سالگرد آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق، طولانیترین جنگ خاورمیانه در قرن بیستم است. جنگی که جان بیش از یک میلیون نفر را گرفت، ویرانیهایی را در هر دو کشور به بار آورد و به جمعیت و منابع اقتصادی و اجتماعی آنها آسیب رساند. چهل سال بعد، باید پرسیده شود که واقعاً چه عواملی باعث به وجود آمدن این جنگ شده و چه درسهایی از آن گرفته شد. نظر رایج در بین دانشمندان و عموم مردم این است که صدام حسین در ماه سپتامبر 1980 از ترس وقوع انقلاب اسلامی شیعه در عراق همانند انقلابی که یک سال قبل در ایران رخ داده بود، به جنگ ایران رفت. این نگاه به جنگ باعث شده است تا برخی حمله عراق به ایران را اقدامی دفاعی بدانند. ادعای من برعکس است: تهدید شیعه در آن زمان عامل اصلی به شمار نمیرفت. این جنگ دفاعی نبود بلکه هدف آن گسترش و توسعه سرزمینی بود که در دستور کار صدام قرار داشت. علاوه بر این، صدام انقلاب اسلامی را نه یک تهدید بلکه یک فرصت میدید. این جنگ همچنین فرصتی به صدام داد تا بتواند کنترل آبراه اروند رود و منطقه سرشار از نفت ایران از جمله استان خوزستان (که وی آن را عربستان مینامید) را به دست آورد. صدام موفق شد در ماههای اول جنگ و قبل از گیر افتادن در باتلاق ایران به این مهم دست یابد. به نظر نویسنده، ریشه این مسئله را نه در انقلاب اسلامی 1979 بلکه باید در قرارداد 1975 الجزایر جستجو کرد. طبق این توافق، صدام، که در آن زمان در سمت معاونت رئیسجمهور حسن البکر قدرت واقعی در عراق را در اختیار داشت، مجبور شد در ازای توقف کمکهای شاه به کردهای عراق، اروند رود را به تهران واگذار کند تا به شورش کردها پایان دهد که اینچنین نیز شد. این امتیاز به معنای از دست دادن یک دارایی استراتژیک در اولین گام بود. گامی که دسترسی عراق به خلیجفارس را محدود میکرد. صدام و رسانههای تبلیغاتی وی میگفتند که ریشه جنگ ایران و عراق را باید در توافقنامه الجزایر جستجو کرد. چند روز قبل از حمله به ایران، صدام در یک سخنرانی توضیح داد که به دلیل ضعف عراق در آن زمان (قبل از انقلاب ایران) مجبور شده بود تا کنترل اروند رود را به کشور ایران واگذار کند، و اشاره کرد که از قبل در فکر این بوده است که چگونه آن را بازپس گیرد. وی همچنین نقض توافقنامه 1975 توسط ایران را بهعنوان توجیه آغاز جنگ معرفی کرد. فؤاد مطار، زندگینامه نویس صدام، نوشت که “تصمیم [برای جنگ] از روز اول امضای توافقنامه الجزایر در 6 مارس 1975 گرفته شد.” از این رو میتوان ادعا کرد که یک خط مستقیم بین توافقنامه الجزایر تا جنگ در سال 1980 وجود دارد. با شروع جنگ، صدام اطمینان داشت که ایران را در یک حمله رعدآسا شکست خواهد داد. او به اشتباه فکر میکرد که ارتش ایران توسط نظام جدید تسویه شده و توان هماوردی در برابر او را نخواهد داشت. او چنان از پیروزی خود مطمئن بود که با اشاره به شکست ایرانیان از اعراب در 636 میلادی، جنگ کنونی را قادسیه صدام نامید. در آن زمان، صدام مسئله شیعه را به عنوان یک خطر وجودی نمیدید زیرا معتقد بود که با حذف حزب الدعوه این مشکل را برطرف کرده است. فقط در مراحل بعدی جنگ او شروع به بازی خطرناک مبارزه با شیعه به عنوان کارت تبلیغاتی در داخل و خارج از کشور کرد - علیرغم این واقعیت که برخلاف کردها، شیعیان به دولت وفادار مانده و تکیهگاه اصلی ارتش وی به شمار میرفتند. به محض رسیدن امام خمینی به قدرت، رهبری کردها شروع به همکاری با او علیه دولت مرکزی بغداد کرد و این کار در بیشتر طول هشت سال جنگ انجام شد. جنبش ملی کردها همان چیزی است که خطر واقعی رژیم عراق را تشکیل میداد - نه شیعیان که در آن زمان فاقد قدرت واقعی بودند. در میان سه طرف درگیر در جنگ، مردم کرد سنگینترین بها را پرداختند. در کنار مبارزه با ایران، صدام لشکرکشی خونینی را علیه مردم کرد که تصور میشد با دشمن همکاری دارند، صورت داد. در سال 1983، نیروهای وی 8000 نفر از اعضای قبیله بارزانی را ربوده و کشتند. در آوریل 1987، صدام شروع به استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه روستاهای کردنشین کرد.
2 دسامبر 2020- تارنمای بساسنتر
برگردان و کوتاه کننده علیاصغر شهدی
Asghar.shahdi@gmail.com
لینک کوتاه:
http://www.setaresobh.ir/fa/news/detail/103233