عبدالناصر نورزاد
23 سال از نبود مسعود، این آخرین چریک افسانوی قرن، می گذرد. سیر حوادث نشان داد که نبود مسعود به مثابه نبود تاکتیک و استراتژی در حوزه مقاومت ضد تروریسم و افراط گرایی بوده است. مسعود با درایت توانست در مرحله سوم مقاومت و ایستادگی در برابر تروریسم و تحجر سیاه طالبانی و حامیان شان، ستاره وار بدرخشد. مرحله اول آن مقاومت در برابر اتحاد شوروی و مرحله دوم آن دفاع از مردم بی دفاع کابل در برابر حملات نیروهای حکمتیار بود. مسعود هم رهبر سیاسی شد که تمام اقوام و مقاومت گران حوزه مقاومت ضد طالبانی را در یک محور جمع کند و هم رهبر نظامی که سوق و اداره ی یکی از نابرابر ترین نبردهای رهایی بخش را سازماندهی دقیق و موثر کند.
حالا در نبود مسعود، تاریخ تکرار شد و نشان داد که تا چه اندازه روایت مقاومت بعد از مسعود، خلل پذیر و بدون برنامه است. در عین حال، نمی توان قربانی ها و ایثارگری های مقاومت گران مقاومت سوم را نادیده گرفت. به روح شان درود می فرستیم و به ایثار گری شان، شاد باد باش می گوییم. اما، مرحله کنونی که نتیجه غفلت دو دهه در قدرت نیروهایی است که در مکتب مسعود، عمری را به سررسانده بودند، بسیار تاسف بار و غیر قابل پیش بینی بود. فرض کنیم اگر مسعود زنده می بود و جمهوریت فرومیپاشید و مردم افغانستان و بهخصوص حوزه مقاومت به دفاع از سرزمین های اشغالی شان در برابر تروریسم و استکبار سیاه مجبور می شدند، اولین اقدام وی، نظر به تجارب تاریخی، بسیج، ایجاد روایت و سازماندهی برای جنگ، حتی قبل از فروپاشی بود. پنجشیر این دژ استوار مقاومت و ایستادگی، اندراب های مقاوم و حوزه شمالی زمین برای طالبان، به گورستان سیاه مبدل می شد. اما با تاسف که پیروان مسعود، ابتدا از خط فکری مسعود عدول کردند و مقاومت را بهجا ندانستند و آن عده معدودی که راه مقاومت را برگزیدند، دیر جنبیدند و از ستون پنجم در درون بیخبر بودند. شکست خطوط دفاعی در پنجشیر، حتی قبل از حمله طالبان به این استان قابل مشاهده بود.
احمد مسعود جوان، این یگانه یاد گار قهرمان ملی، با چنین وضعیت هایی که بارها در تاریخ تکرار شده، ناآشنا بود. اطلاعات از دشمن، تلاش برای نافرجام ساختن توطئه های داخلی، بسیج قواها، امکان سنجی مقاومت، تدارک قوا و نیاز های تسلیحاتی، ایجاد مفرزه های ریزرف و احتیاط، سنجش خطوط عقب جبهه، تماس مداوم با مردم و سایر نیروهای که در نبرد در برابر طالبان می توانستند، مفید واقع شوند، انتخاب موقعیت سوق الجیشی، ایجاد زنجیره ی از ارتباط و فرماندهی، ایجاد توازن در تقسیم قوت های مقاومت گران در حوزه های گوناگون و بلاخره، سنجش توان خودی و دشمن به طور همزمان، از خصلت های یک رهبر با تدبیر سیاسی و نظامی بود که باید در مقاومت سوم، مدنظر گرفته می شد. ضعف ساختاری در کلیه سطوح مقاومت سوم، سو استفاده از امکانات جبهه، ایجاد بلوای مذاکره سیاسی، "جنگ راه حل نیست"، پیام ضعیف " اعاده دموکراسی، حقوق بشر و انتخابات" باعث شد تا مقاومت سوم نتواند همانند دور اول و دوم آن، کارساز تلقی شود و نتیجه دهد.
اما به هرحال. حرف امروزی ما در مورد مسعود است که اشتباهات بسیاری را مرتکب شد و موفقیت های بیشتری را نیز نصیب شد. به طور مثال، مسعود اطرافیانش را خوب می شناخت، اما کاری برا ی تصفیه آن نکرد. ضعف پول و ثروت و مال در وجود اطرافیانش را بار ها دیده بود، اما نتوانست آن ها را به عناصری همانند خود، معاوضه کند. حال آنکه به اطرافیانش اعتماد نمی کرد، مجبور بود در لانه زنبور و گژدم، دوام بیاورد و مقاومت کند. به اطرافیانش که دارای ارتباطات وسیعی با امریکایی ها، انگلیس ها، غربی ها و منطقه بودند، اعتماد کرد. آنهایی که برای مرگ مسعود، لحظه شماری می کردند. آنهایی که برای ختم مقاومت الی وارد ساختن آخرین ضربه، از تلاش دست نکشیدند.
آنچه امروز سرنوشت مختوم مقاومت و ایستادگی در برابر طالبان شده، نبود یک برنامه است. فقدان انگیزه برای مبارزه و تلاش برای یافتن راه حل سیاسی که مقاومت گران آن را شعار می دهند. شاید کمتر دیده شده باشد که یک جبهه جنگی، بیشتر از جنگ به راه حل سیاسی، تمکین کند. این اصلا ضعف مبارزه را نشان می دهد.
برگرفته از: دیپلماسی ایرانی